۵ تیر ۱۳۹۹
می خواهید نقش جنبش سبز را در متزلزلزل کردن پایه
های ج.ا در یک نگاه سریع ببینید؟ به فتنه فتنه گفتن های یکریز و بی
وقفه ی خامنه ای از خرداد هشتاد و هشت تا همین امروز توجه کنید.
کلمات فتنه و فتنه گر و فتنه گران، در این کاربرد، از خرداد هشتاد و
هشت است که وارد فرهنگ سیاسی ایران شده اند، و بیانگر وحشت ج.ا از
متغیر هولناکی هستند که در امتداد مبارزات مدنی و سیاسی، با جنبش سبز
وارد معادلات شد، و در تکامل خود که چیزی به جز پروسه ی شکل گیری
تدریجی ماهیت نیست به دی نود و شش و «اصلاح طلب ـ اصولگرا ... دیگه
تمومه ماجرا»، و از آن به آبان نود و هشت و شکسته شدن تابوی مبارزه ی
نه چندان هم مسالمت آمیز رسید.
و در عبور از آبان نود و هشت و دست های خالی در برابر گلوله های ج.ا،
و کشتار در صحنه و حکم اعدام در خارج صحنه، سرانجام به نبرد آخرین که منطقاً مسلحانه است و پیوستن بخش هایی از
دستگاه نظامی ج.ا به مردم را نیز همراه دارد خواهد رسید. (۱)
جنبش سبز، چنان زلزله یی در بنیان و بدنه ی نظام به راه انداخت و
سیر فروپاشی درونی آن و مشروعیت زدایی از آن به نزد خودی ها را آنچنان
تسریع کرد که اصلاً بیهوده نیست این که هنوز هم ولی فقیه و کارگزاران
او، شرط برگمارده شدن به هر مسئولیتی را داشتن گواهی عدم سوء پیشینه در
ارتباط با فتنه و سران فتنه می دانند، و این را صریحاً هم اعلام می
کنند.
جنبش سبز، مثل همه ی جنبش های دیگر، و مثل همه ی کنش و واکنش های فرد و
جامعه با جامعه و فرد، خود به تنهایی و مستقل از تک تک اجزای تشکیل
دهنده اش،یک موجود زنده بود، با همه ی خصوصیات عمده ی یک موجود زنده،
در ابعادی متناسب با کم و کیف خود. و به همین دلیل، مثل هر موجود زنده
ی دیگری، تابع قوانین حیات، از جمله انطباق، تلاش برای ادامه ی بقا، و
رشد و بلوغ تدریجی.
مجموعه ی این قوانین به منزله ی شرط درونی، در دل شرط بیرونی، یعنی در
دل جامعه ی زنده و پویای ایران، مرحله ی کیفی تازه یی را رقم زد که
بارز ترین خصیصه اش را می توان در شعار «اصلاح طلب ـ اصولگرا ... دیگه
تمومه ماجرا» در دی ماه نود و شش دید.
حالا، این که یکی بخواهد یا یکی نخواهد و یکی اصرار داشته باشد یا یکی
اصرار نداشته باشد که مرحله ی کیفی جدید را پایان جنبش سبز بداند یا
نداند، و این که خواست یا اصرار این یا نه خواست یا نه اصرار آن درست
باشد یا درست نباشد، چیزی به اصل قضیه اضافه و یا چیزی از اصل قضیه کم
نمی کند.
جنبش سبز را می شد حتی در همان زمان آغازش، مثل نگارنده ی این سطور،
«جنبش خرداد» نامید، و یا چیزی دیگر. مخصوصاً با توجه به گوناگونی
خواسته های شرکت کنندگان در آن، که فقط در کف خواسته ها با یکدیگر
همگام بودند.
و یا حتی گاه در آن هم همگام نبودند!
موجود زنده یی به نام پروانه، وقتی که کامل می شود و از پیله بیرون می
آید، دیگر به پیله باز نخواهد گشت، و اصلاً اگر بخواهد هم دیگر پیله یی
وجود ندارد تا او را در خود بگیرد.
این، نه به معنای نفی ضرورت حیاتی وجود پیله در روند رشد و کمال پروانه
است، نه به معنای زندان بودن پیله، و نه به معنای تافته ی جدا بافته و
یا خلق الساعه بودن پروانه.
این، به معنای ضرورت وجود ضرورتی برای تحقق ضرورتی دیگر است.
به معنای گذار از یک ضرورت است به سوی ضرورتی جدید.
و به معنای دعوت به گذار از ضرورت جدید است به سوی ضرورتی جدیدتر.
(۲)
ــــــــــ
در هنگام هنگامه های جنبش سبز، در باب آن جنبش، همگام و همراه با
تحولات روز به روز آن، بسیار نوشته ام.
اگرچه تکرار آن نوشته ها، برای نسلی که در آن ایام، هنوز وارد حیات
سیاسی نشده بود، و همچنین برای خودمان، خالی از فایده نیست، به برکت
فضای مجازی، می توان بدون تکرار به آن ها دسترسی داشت. از آن میان اما،
تکرار دوباره و چندباره ی یک نقطه ی ضعف عمده ی آن جنبش که در همان
زمان نسبت به آن هشدار داده بودم، و همچنان تا به امروز به آن بی توجهی
شده است، علی الحساب به عنوان یک یادآوری شتابزده تا زمان واکاوی دقیق
ترش، کم و بیش، ضروری می نماید.
ـ به خصوص بعد از قیام آبان نود و هشت و حضور چشمگیر تهی دستان در آن.
ـ و به خصوص تر با توجه به غیر قابل حل بودن معادله ی کار و کارگر ـ
سرمایه و کارفرما، در ساز و کار متعلق به فرهنگ مادون سرمایه داری ج.ا.
ـ و به خصوص تر از به خصوص تر فقر همگانی و نزدیک به عمومی ناشی از
ویرانیِ نزدیک به مطلق اقتصاد در میهن ما.
در جامعه یی که اکثریت مطلق تر از مطلق آن را تهی دستان، و اکثریت این
اکثریت را کسانی که زیر خط فقر زندگی می کنند تشکیل می دهند، فراموش
کردن خواست عدالت اقتصادی، و تمرکز مطلق بر خواست های مدنی و سیاسی، به
دور از واقع بینی است.
همچنان که تمرکز مطلق بر خواست عدالت اقتصادی، و فراموش کردن خواست های
مدنی و سیاسی.
به مصداق «العاقل، یکفیه الاشاره»، و به منظور اجتناب از کمک به گشوده
(تر) شدن یک جبهه ی فرعی دیگر ـ اگر بشود فرعی دانستش البته ـ بدون
بازشکافی بعضی چپ و راست زدن ها، و ـ بی تعارف تر ـ بعضی چپ آوازه
افکندن و از راست شدن ها سربسته این را می نویسم که:
ـ افراد و نیرو هایی که شایستگی و توان کمک به ارتقاء جنبش در این مسیر
را دارند، به جای جدا کردن حساب خود از کلیت جنبش و تمامی اجزای آن، و
رفتن به راهی جداگانه (چنان که فعلاً مشاهده می شود) باید توان و
خلاقیت خود را در خدمت جهت دادن به جنبش در این مسیر به کار گیرند، و
در صورتی که حسن نیتی دارند و هدفی بلند تر از دیوار بحث و جدل های
پایان ناپذیر روشنفکری یا شبه روشنفکری، گمان نبرند که اگر چنان کنند،
به دلیل همراهی یا همصحبتی یا همنشینی با «بورژوازی» و «خرده بورژوازی»
و «لیبرالیسم» و «نئولیبرالیسم» و کذا و کذا، دستان پاکشان در جیب یا
کیف، آلوده شده است، و به راست روی فرو غلتیده اند، و به مخدوش کردن مبارزه ی طبقاتی دست یازیده اند، و به کتاب های
زمینیِ اندک اندک آسمانی شده کفر ورزیده اند!
بدترین راست روی، گام برداشتن در راهی است که به بقای ج.ا کمک می کند.
یعنی به پایان کار آن کمک نمی کند.
چه از نقطه ی چپ به طرف نقطه ی راستِ راه باشد؛ و چه از نقطه ی راست به
طرف نقطه ی چپِ راه.
مهم، سمت و سوی راه است، نه از راست به چپ، یا از چپ به راستِ راه
رفتن.
مسئولیت، دو طرفه است.
در یک طرف:
ـ نتیجه ی عملی مستقیم یا غیر مستقیم کپی برداری ـ آن هم از روی کپی
های غلط و مخدوش ـ از بعضی تئوری های کلاسیک و دستکم دیگر امروز و
اینجا ناکارآمد، این است که تا سازمانیابی طبقه ی کارگر ایران ـ
در تعریف کلاسیک طبقه ی کارگر ـ و مبارزه
ی مستقل آن، و یا اقلاً تا روشن شدن
تکلیف ما با «نئولیبرالیسم» مفروض یا واقعی، باید به دنبال نخود سیاه
دوید و مردم را هم با نا امید کردن از مبارزات مدنی و سیاسی، به دنبال
نخود سیاه فرستاد، و تازه از موضع انقلابی چیزی هم طلبکار عالم و آدم
درآمد.
همه ی مبارزات در سراسر جهان، علیه یک چیز واحد نیست، و چیزی و چیز
هایی در ایران با چیزی و چیز هایی در جا های دیگر فرق دارد و دارند.
(...)
و در طرف دیگر:
ـ غفلت مبارزان مدنی و سیاسی از پیوند زدنِ (یا پیدا کردن و برجسته
کردن پیوندِ) هرچه عینی تر مبارزات و خواست های مدنی و سیاسی با منافع
ملموس زحمتکشان و محرومان و تهی دستان، فراگیری جنبش و یا اعتماد به آن
را به شدت آسیب پذیر می کند.
نمی شود از کسی که نان بر سفره ندارد خواست که تا رسیدن به یک فردای
آزاد (و لابد آباد) خود را و خانواده ی خود را با کلمات شسته و رفته یی
مثل جامعه ی مدنی و غیره و غیره سیر کند، و با کسانی همراه شود که
دردشان درد او نیست.
می شود آیا؟
فکر نمی کنم که بشود.
همانطور که تا حالا نشده است.
۵ تیر ۱۳۹۹
ققنوس ـ سیاست انسانگرا
ــــــــــ
۱ـ در این باره، پیش از این به تفصیل نوشته ام:
چه کسی گفته است که مبارزه باید همیشه مسالمت آمیز باشد؟ (هفت نکته
برای بحث و بررسی در محضر خرد جمعی) ـ ۲۹ آبان ۱۳۹۸
www.ghoghnoos.org/aak/191120.html
۲ ـ
در امتداد فتنه ی هشتاد و هشت، پیش به سوی فتنه ی نود و هشت! ـ به همین
قلم ـ ۱۸ دی ۱۳۹۷
www.ghoghnoos.org/aay/j01.html