۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۰
روند طبیعی شکل
گیری طبقه ی کارگر، که در نظام پیشین، به خصوص بعد از رفرم بنیادی
موسوم به «انقلاب سفید»، شتابی روزافزون داشت، با شکست انقلاب پنجاه و
هفت و پیروزی ضد انقلاب در ۲۲ بهمن، دچار اختلال شد و تا پایان کار ج.ا
همچنان مختل خواهد ماند.
با فرهنگ فئودالی و ماقبل فئودالی نمی توان
مناسبات تولیدی جامعه ی پسافئودالی را اداره کرد.
می توان وارد این مناسبات شد. اما نمی توان
خودرا با آن تطبیق داد.
در نظام پیشین نیز ورود به این مناسبات، در
آغاز، کاملاً مستقل از فرهنگ مناسبات تولیدی گذشته نبود، و نمی توانست
باشد. اما سدّی و راه بندانی برای شکل گیری فرهنگ مناسبات جدید وجود
نداشت، و حتی فرهنگ مناسبات جدید، هم تقویت می شد و هم تزریق می شد.
نگاهی به جوامع شهرنشین ـ و بخش عمده یی از
جوامع غیر شهر نشین ـ میهن ما در دهه ی پایانی عصر پهلوی، گویای طبیعی
بودن نسبی روند تأثیرات متقابل مناسبات تولیدی و فرهنگ، و فرهنگ و
مناسبات تولیدی است.
بحث سیستم سیاسی و تأثیرات منفی آن مثلاً
بر شکل گیری مناسبات ویژه یی از نوع تشکل و مبارزه در دل مناسبات جدید،
البته بحثی دیگر است.
ــــــــــــــــــــ
«روحانیت مبارز» و خمینی و خمینی سانان، از
بن و بنیان، بیش از احساس خطر بابت پایگاه طبقاتی خود، عمدتاً به منظور
مقابله و مبارزه با شکل گیری و رشد فرهنگ و مناسبات فرهنگی متناسب با
مناسبات تولیدی پسافئودالی بود که به جنب و جوش افتادند و با استفاده
از شرایط شکننده ی مرحله ی گذار، توانستند طی مدت بسیار کوتاهی، پانزده
تا شانزده سال، به هدف خود برسند.
طبعاً، تا حدود زیادی کار از کار گذشته بود
و آن ها نمی توانستند فرهنگ جامعه را آسان و بی درد سر به عقب
بازگردانند. مخصوصاً این که در ابتدا، علاوه بر جامعه در کلیت آن،
مجموعه یی که بدنه ی ج.ا و توده های (آن زمان) وسیع آن را تشکیل می داد
در فرهنگ مدرن پسافئودالی دوران پایانی نظام پیشین پرورش یافته بود.
حتی خود روحانیت ایران هم، خواه و ناخواه،
از تأثیرات آن فرهنگ، بی بهره نمانده بود. چیزی که تفاوت آن را با
مثلاً طالبان و امثال طالبان، علی رغم مبانی مشترک و آبشخور ایده
ئولوژیک مشترک، توضیح می دهد.
ضریب بالای رشد جمعیت در دهه های نخستین، و
تغییرات سنی جامعه، شاید بالقوه می توانست ـ و تا حدودی هم توانست ـ به
یاری ملایان که اینک آموزش و پرورش و منابع و مسیر ها و ابزار های
ارتباط فرهنگی را هم در کنترل خود داشتند بشتابد.
اما خوشبختانه نه چندان در پذیرانیدن فرهنگ
ملایان.
بلکه بدبختانه در ایجاد اختلالات فرهنگی در
جامعه.
آنچه در بخش هایی از نسل های پرورش یافته ی
یکی دو دهه ی نخستین ج.ا ـ و به تبَع آن، پرورش یافتگانِ دامان این نسل
ها ـ از افراط و تفریط ها، تناقضات، سر در گمی های فرهنگی و سیاسی، و
بعضی پندار ها و گفتار ها و کردار ها که گاه تا حد وارونه کردن تمام
معیار های ساده ی معقول و جهانشمول و متداول و مورد قبول و مشترک جوامع
متعارف دنیای معاصر هم پیش می رود می بینیم، نتیجه ی مستقیم تلاش
ملایان در جهت تحمیل جهانِ سپری شده بر جهان امروز در آموزش و پرورش و
رشد و نمو نسل های جدید ما ست، و عواقب و عوارض ناگزیر این تحمیل و این
تلاش.
این مقوله را باید جداگانه بررسی کرد.
و به تفصیل.
به موضوع این مقاله بر گردیم.
ــــــــــــــــــــ
این انتظار که مشابه آنچه در کتاب ها و
جزوه ها و آموزش های چندین و چند دهه پیش خوانده ایم و باور کرده ایم
یا باور نکرده ایم، در ایران اتقاق بیافتد و یا اصلاً امکان تحقق داشته
باشد، انتظار بیهوده یی است.
انتظار بیهوده یی که در بهترین حالت، به
هرز رفتن پتانسیل مبارزاتی، و آب را در پی سراب وا نهادن می انجامد و
بس.
تصادفی نیست که ج.ا از رواج چنین این
انتظاری در بخشی از جامعه، و مخصوصاً در محافل دانشجویی، استقبال می
کند، و در مواردی هم دیده ایم که خود، آن را دامن زده است.
طبیعی است که دل کندن از آنچه عمری بر سر
آن نهاده شده است، و یا (در این مورد) نوعی احساس تشخّص «رادیکالیستی»
و آشتی ناپذیری طبقاتی و غیره به آدم می دهد، آسان نیست، مگر برای کسی
که نه خود، و هویت خود، و تصویر خود در ذهن همگنان خود، بلکه بهروزی و
سعادت مردمانِ خود را هدف خود قرار داده است.
هر حرکتی را و هر جنبشی را و هر مبارزه یی
را با استناد به آن دگم ها می توان محکوم کرد و خود را کنار کشید و
مشغول پند و اندرز و دشنام و اتهام شد، و ـ منفعلانه ـ از موضعی به
ظاهر «رادیکال» و انقلابی، چیزی هم از دست اندر کاران صحنه و صحنه های
واقعی و عینی مبارزه طلبکار در آمد.
هر تعریفی از طبقه ی کارگر داشته باشیم، و
هر خصوصیتی برای آن برشماریم، و هر نقشی به آن بدهیم، و هر شعر و شعاری
احیاناً در باره اش بنویسم و بگوییم، و هر توان تأثیر گذاری یی برای آن
در مبارزه قائل باشیم، بیرون ذهن ما، بیرون کتاب ها و جزوه ها، بیرون
تجربه های موفق یا ناموفق تاریخی، بیرون بحث های بی پایان، واقعیت های
عینی یی در برابر دیدگان ما قرار دارند که یا وجودشان را قبول داریم و
در محاسبات خودمان بر مبنای آن ها حرکت می کنیم، و یا چشم هامان را بر
آن ها می بندیم و به سیر و سلوک در ذهن خودمان بسنده می کنیم، و یا حتی
ـ بدتر از همه ـ آن ها را می بینیم اما در شکل و شمایلی که قبلاً در
ذهن ما جا گرفته است. یعنی خود را به یک مکانیسم خود به خودی پاولوفی
می سپاریم!
ــــــــــــــــــــ
خیر!
در ایران امروز (متشکل از ایران به عنوان
مکان، و امروز به عنوان زمان) نه با هژمونی طبقه ی کارگر است که مبارزه
با ج.ا می تواند شکل بگیرد، و نه کوچک ترین الزامی وجود دارد که آنگونه
باشد.
بله!
طبقه ی کارگر ـ بالقوه ـ می تواند نقشی در
حد خود تعیین کننده در این مبارزه ایفا کند اگر مجموعه یی از شرایط
فراهم باشد یا فراهم آید.
ـــــــــــــــــــ
خیر!
آنچه در کتاب ها در مورد برتری «ایده ئو
لوژی طبقه ی کارگر» (کدام ایده ئولوژی؟ و با کدام تفسیر و تأویل و
توضیح و خوانش؟ وسازمان دهی شده و متشکل شده توسط چه و که؟) نوشته اند
اگر جایی داشته باشد، جایش نه اینجاست و نه در این دوره و زمانه، و نه
محصول نتیجه گیری منطقی از مفهوم کلی و جهانی طبقه ی کارگر موجود و
خصوصیات آن است، و نه محصول نتیجه گیری منطقی از مفهوم زمانی ـ مکانی
این طبقه و خصوصیات محلی آن در ایران.
بله!
معلوم است و بدیهی است و «البته واضح و
مبرهن است» که دشمنی با منافع طبقه ی کارگر، همچنان که دشمنی با منافع
بقیه ی آحاد مردم ، نمی تواند جایی در مبارزه با ج.ا داشته باشد.
اما این دشمنی را نمی توان به بهانه ی ذاتی
بودن تضاد طبقاتی، به مبارزات عام و مشترک و در هم تنیده ی توده ها با
جایگاه های طبقاتی متفاوتشان تعمیم داد.
ــــــــــــــــــــ
خیر!
کارگران جوامع پیشرفته ی اقتصادی، با
کارگران جوامع عقب مانده، متحد نیستند و هیچ دلیلی هم وجود ندارد که
بخواهند با آن ها متحد شوند؛ و حتی از آنجا که موقعیت اقتصادی شان به
موقعیت اقتصادی کل کشورشان بستگی دارد، دستکم در عمل، خواسته و
ناخواسته، به منظور حفظ و تقویت ثبات اقتصادی کشور خود، با سرمایه داری
پیشرفته ی امپریالیستی کشورشان در کار استثمار هرچه بیشتر و آسان تر
کشور های دیگر، متحد ترند و متحد تر خواهند بود تا با کارگران کشور های
استثمار شونده!
بله!
می توان ـ و بسیار خوب است که ـ برای
همبستگی کارگران جوامع پیشرفته با کارگران ایران تلاش کرد و به نتایجی
هم رسید. هرچند که تا امروز تقریباً آبی از این تلاش ها گرم نشده است و
آبی هم که احتمالاً روزی گرم شود در حدی نخواهد بود که بتوان با آن دست
و روی خود را درست و حسابی شست!
ــــــــــــــــــــ
خیر!
نمی توان اکثریت نزدیک به مطلق مردمان
ایران را که زیر یا حول و حوش خط فقر هستند ندید، و به جای متمرکز شدن
بر ضرورت سلامت نسبی اقتصاد، اگرچه اقتصاد نرمال سرمایه داری متعارف،
بر نفی فوری ستم طبقاتی در تمام ابعاد آن متمرکز شد و به بهانه هایی
مثل لیبرالیسم و نئولیبرالیسم، جنبش ها و حرکت های مبارزاتی را تخطئه
کرد.
بله!
نباید هیچ توهمی نسبت به جناح هایی از ج.ا
داشت که در حرف ـ و حتی در عمل ـ خود را طرفدار محرومان و مخالف بریز و
بپاش های آقایان و آقازادگان، و ضد غارتگری های از ما بهتران و دزدان و
پرونده ی فساد مالی داران نشان می دهند، و در ظاهر ـ و حتی در باطن ـ
به آنچه خودشان «عدالت اقتصادی» می نامند می اندیشند.
دستکم به یک دلیل ساده: در ج.ا با این ساخت
و بافت، و با این به هم پاشیدگی ها، و با این مافیا های به هم پیوسته
یا متنازع، تحقق حد اقلی از حد اقل های عدالت اقتصادی محال است، و هیچ
کسی که وعده ی عدالت اقتصادی را می دهد اگرچه فرضاً حسن نیتی هم داشته
باشد، قادر به عملی کردن وعده ی خود نخواهد بود.
ــــــــــــــــــ
خیر!
مرحله ی کنونی مبارزه، مرحله ی مبارزه با
لیبرالیسم اقتصادی و نئولیبرالیسم نیست، اگرچه باید به این دو پدیده ی
دیگر باید گفت به هم پیوسته و یکی شده یا یکی شونده، حساس بود.
مرحله ی کنونی مبارزه، در هم کوبیدن نخستین
سنگر، یعنی ج.ا، با هدف رسیدن به سنگر های بعدی است.
بله!
نباید بدون نقشه ی راه، حرکت کرد.
باید حتماً یک نقشه ی راه، در دست داشت.
اما نقشه ی تا حد امکان ساده یی که جهت و
سمت و سو و نقطه ی عزیمت و نقطه ی رسیدن دارد، ولی چندان وارد کوچه
پسکوچه ها نمی شود و راهیان را سر در گم نمی کند، و یا بر سر اسم و رسم
و موقعیت و منزلت این کوچه و آن پسکوچه، آن ها را به جان یکدیگر نمی
اندازد!
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۰
اول ماه مه ۲۰۲۱
ققنوس ـ سیاست انسانگرا
٭ در تکمیل این نوشته، و در توضیح پاره یی
موضوعات مطرح شده به اختصار، بازخوانی دستکم دو مقاله ی زیر را توصیه
می کنم:
ده کلمه به بهانه ی روز جهانی کارگر و بقیه
ی قضایا ـ ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۶ ـ به همین قلم:
http://www.ghoghnoos.org/aak/v960211.html
چند پرسش و اندکی درنگ به بهانه ی اول ماه
مه ـ ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۹ ـ به همین قلم:
http://www.ghoghnoos.org/aak/200501.html