۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۱
در نگاه به جوامع بزرگ و سیر تحول
تاریخی و اجتماعی شان، انتخاب میان مبنا قرار دادن «طبقه» یا
مبنا قرار دادن «توده» هایی با مشخصه های مشترک، فقط یک موضوع
پردامنهٔ مورد بحث و مناقشهٔ تئوریک نیست.
در بحث و مناقشهٔ تئوریک میتوان خود را متعلق به یکی از این
دو گفتمان دانست، و یا چیزی ورای این دو و یا میان این دو را
انتخاب کرد. اما در پراتیک، به تناسب زمان و مکان، و به تناسب
اولویتها و ضرورتهای اولیه، باید به نتیجه فکر کرد، و پراتیک
را بر تئوری و بحث و مناقشه مقدم داشت.
در ایرانِ امروز، با تقسیمبندی جامعهیی با دو «طبقهٔ» اصلی
سر و کار نداریم، و توقف بخش بزرگی از طرفداران تحلیل طبقاتی
در دگمهای تئوریک، به حضور آنها در متن مبارزات جاری کمکی
نمیکند.
با توده های بسیار وسیع تهیدست و محروم از حداقلهای لازم
معیشتی سر و کار داریم که اکثریت مطلق جامعه را تشکیل میدهند،
و نه با مناسبات و روابط تولیدی و اینجور چیزها در معنای اخص،
بلکه با خصوصیت های مشترک عامتری تعریف میشوند.
در چنین جامعهیی اگر کسانی بخواهند با پرداختن به پیشفرض های
خود، نقش تعیینکنندهٔ اصلی در مبارزه را الزاماً به آنچه
«طبقهٔ کارگر» مینامند بسپارند باید یا چشم بر واقعیت موجود
ببندند و یا منتظر آیندهیی نامعلوم بمانند.
ــــــــــــــــــــ
کارگرِ امروز، کارگرِ عینی و نه ذهنی، کارگرِ موجود و نه
کارگرِ قبلاً موجود و یا بعدها وجودیابنده، به عنوان یک
«طبقه»، در جوامع متفاوت، نه موجودیت همسانی دارد، نه نقش
همسانی، و نه منافع همسانی.
و آنچه از آن با «آگاهی طبقاتی» یا «خودآگاهی طبقاتی» یاد
میشود هم همینطور.
به عنوان مثال، برخورداری کارگر جوامع پیشرفته از رفاه نسبی و
امنیت شغلی تقریباً تضمینشده، به بقای مناسبات بیرونی
جامعهیی (کشوری) بستگی دارد که رفاه خود را در استثمار آشکار
و پنهان کارگر جوامع عقبمانده و ضعیف، و از مشارکت مستقیم و
فعال در نظم جهانی سرمایهسالار حاصل کرده است و حاصل میکند،
و تداوم این رفاه، مشروط به همین استثمار آشکار و پنهان و همین
مشارکت مستقیم و فعال است.
دو هفته پیش، انتخابات دور دوم ریاست جمهوری فرانسه برگزار شد،
و مطابق روال سالهای گذشته، دستکم بیست سال گذشته، بخش بسیار
بزرگی از کارگران، یکی از پایههای اصلی و مستحکم آرای
کاندیدای جریانی بودند که خواهان تبعیض میان کارگران (و غیر
کارگران) فرانسوی و غیر فرانسوی در خود فرانسه، و اختصاص دادن
امکانات بیشتر رفاهی و خدماتی به کارگر فرانسوی و خانوادهٔ او
به بهای محروم داشتن همکار غیر فرانسوی او (که در همان
کارخانه یا محلی کار میکند که او در آن کار میکند) و خانواده
اش از امکانات رفاهی و خدماتی است، و تبعیض کلی و فراگیر میان
فرانسوی و غیر فرانسوی را ـ که تبعیض میان کارگران فرانسوی و
غیر فرانسوی و خانواده هاشان هم درون آن جا میگیرد ـ در
برنامهٔ رسمی خود اعلام کرده است، و این، یکی از میدان های
اصلی مانور های تبلیغاتی اوست.
چیزی نمانده بود که در دور دوم، کاندیدای اصلی این جریان،
مارین لوپِن، به برکت همین آرا رییس جمهوری فرانسه شود!
حتی درصد قابل توجهی از کسانی که در دور اول به مطرح ترین و
جدی ترین و موفق ترین کاندیدای چپ رادیکال فرانسه، ژان لوک
مِلانشون، رأی داده بودند در دور دوم به مارین لوپِن رأی
دادند.
پرداختن به آمار و ارقام این انتخابات و گرایشهای رأیدهندگان
و کاندیداها، در ارتباط مستقیم با این مقالهٔ مختصر نیست، و
انتخابات امسال، چندان هم تفاوت ماهوی با انتخابات ۲۰۱۷ که در
همان زمان، با آمار و ارقام به آن پرداخته بودم ندارد.٭
ــــــــــــــــــــ
دو افق، در چشمانداز ماست:
ـ افق رو به روی خودمان و همراهان و همفکران و «همکاران» و
همسرنوشتان خودمان.
ـ افق بازتر و گسترده تری که همهٔ نیرو های درون صف مردم، در
آن دیده میشوند. با تمام اشتراک ها و افتراق هاشان با هم و با
ما.
در منطق مکانیک، میان این دو افق، یک خط حائل وجود دارد که این
دو را از یکدیگر جدا میکند. اما در منطق دیالکتیک چنین نیست:
هر یک از اجزای تشکیل دهنده ی صفِ (جبههٔ) مردم، در مجموعه یی
از تأثیر و تأثر، و کنش و واکنش، در پیوندی ارگانیک با تمامی
اجزای دیگر این صف قرار دارد.
و این پیوند ارگانیک، به دلیل ذات زنده و پویای خود، مثل مورد
هر موجود زندهٔ دیگری تابع قوانین حیات است.
از جمله، قانون بقای اصلح.
ــــــــــــــــــــ
اما، ماهیت و هویت و ظرفیت و چند و چون و خواست های تمامی
افراد و نیرو های درون جبههٔ نامتشکل و ناهمگون مردم (ازمنتهی
الیه راست تا منتهی الیه چپ این جبهه)، چگونه ساخته میشود و
شکل میگیرد و تغییر و تحول پیدا میکند؟:
ـ در تأثیر و تأثر و کنش و واکنش با درون جبهه،
ـ و در تأثیر و تأثر و کنش و واکنش با بیرون جبهه.
تأثیر و تأثر و کنش و واکنش با درون جبهه، مکانیسم خودش را
دارد؛ و تأثیر و تاثر و کنش و واکنش با بیرون جبهه هم مکانیسم
متفاوت خودش را.
بیرون جبهه، الزاماً جبههٔ مقابل نیست.
تمام عوامل بیرونی، از عوامل اجتناب ناپذیر و اجتنابپذیری که
محیط بر فعل و انفعالات درونی هستند گرفته تا فعل و انفعالات
منطقهیی و جهانی، و تا شرایط پدیدآورندهٔ این فعل و انفعالات
را هم باید به حساب آورد.
اما این همه، عمدتاً در تضاد با جبههٔ مقابل است که با هم جمع
میشوند و وجودی واحد مییابند و به حساب میآیند و کارآیی
مثبت و منفی پیدا میکنند.
در جریان حرکت از خرداد هفتاد و شش تا خرداد هشتاد و هشت، و از
خرداد هشتاد و هشت تا دی نود و شش، و از دی نود و شش تا آبان
نود و هشت، و از آبان نود و هشت تا امروز، شاهد بوده ایم و
هستیم که هیچ مناسبات و معادلاتی ثابت نمانده اند و ثابت
نمیمانند.
صلاحیت نیرو های متعددِ درون جبههٔ مردم است که می تواند فاصله
ها را در این جبهه ـ تا حد امکان و به نسبت ظرفیت هر یک از
نیرو ها ـ در حرکتی رو به جلو، کمتر و کمتر کند، یا ـ به
بیانی شاید درست تر ـ کمتر و کمتر شدن این فاصله ها را تسریع
کند.
و این صلاحیت، ربطی به ادعای این و آن ندارد، بلکه در جریان
عمل است که مشخص می شود.
ــــــــــــــــــــ
یکی از مبتذل ترین و سخیف ترین کلمات سیاسی، که تا سال ها از
رایج ترینها نیز بود، کلمهٔ «پیشتاز» است که عمدتاً از زمان
مبارزات بی ثمرِ ـ یعنی بدثمرِ ـ چریکی در ایران به جا مانده
است.
ـ ما به پیش میتازیم و مردم هم پشت سر ما میآیند!
ـ ما قهرمانانیم و قهرمانی خود را هم در عمل ثابت میکنیم و
مردم که این را ببینند به حقانیت ما پی میبرند و به دنبال ما
راه میافتند و ما راه را برایشان باز میکنیم!
آن زمان، آن هایی که این را می گفتند، اگرنه خصوصیات
«پیشتازی»، دستکم، خصوصیات اخلاقی و انسانی چنین ادعای هرچند
نادرستی را داشتند.
اما دلقکی و دلقکانی که امروز چنین ادعایی دارند چهطور؟
همین خود را تافتهیی جدابافته دانستن، خودش به تنهایی عامل
سقوط است، چه برسد به دم و دستگاهی از خون و رنج دیگران، و با
هفتاد گونه پشتک و وارو زدن به نزد از ما بهتران، برای خود
ساختن و پرداختن، و از یکسو عدهیی را برای مدتی فریفتن و در
خلسهٔ افیون تا هپروت و اوهام مالیخولیایی خود اوج دادن، و از
سویی دیگر مشتی بیهویت راحتطلب مفلوک مجیزگوی گوش به فرمان
را پروار کردن و در ویترین گذاشتن، و از ترس جان ناچیز خود در هفت سوراخ موش
نهان شدن و یا در هفت دژ پولادین پناه گرفتن!
ــــــــــــــــــــ
تناقضی و یا تضادی میان نگاه خاص خود و برنامهریزی خاص خود را
داشتن، با به طور همزمان، حول محور خواسته های اولیهٔ مشترک
میان خود و دیگر نیرو های درون جبههٔ نامتشکل و ناهمگون مردم
(ازمنتهی الیه راست تا منتهی الیه چپ این جبهه)، برنامهریزی
کردن وجود ندارد.
این، شاید «همِه با هم» باشد، اما قطعاً «همَه با هم» نیست!
میان «همِه با هم» با «همَه باهم»، فاصله یی است به طول ۱۳۵۷
تا ۱۴۰۱، به عرض دریایی از خون، و به ارتفاع زمین تا ماه.
و ما واقعیتی روی زمین هستیم، نه تصویری موهوم در ماه.
و ما در متن بیداری و هوشیاریِ محصول چندین و چندین سال به
علاوهٔ چهل و چند سال تجربه قرار داریم، نه در هذیان تبی که
زمانی ما را در خود فرو گرفته بود و نمی گذاشت که واقعیت و وهم
را از هم تشخیص دهیم.
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۱
ققنوس ـ سیاست انسانگرا
٭
ده
کلمه به بهانه ی روز جهانی کارگر و بقیه ی قضایا ـ به همین قلم
ـ اول ماه مه ۲۰۱۷
www.ghoghnoos.org/aak/v960211.html
و همچنین:
چند پرسش
و اندکی درنگ به بهانه ی اول ماه مه ـ به همین قلم ـ اردیبهشت
۱۳۹۹
www.ghoghnoos.org/aak/200501.html
گریزی به
روز کارگر، در متن مبارزات جاری ـ به همین قلم ـ اردیبهشت ۱۴۰۰
www.ghoghnoos.org/aak/210501.html