image image
 

تفنگت را زمین بگذار!
 
 
محمد علی اصفهانی

 
محمد علی اصفهانی
 

۱۵ شهریور ۱۴۰۱

بیش از سه ماه از انتشار بیانیهٔ جمعی از دست اندر کاران سینمای ایران، با عنوان «تفنگت را زمین بگذار»، می‌گذرد؛ ولی عکس‌العمل‌های هیستریک و نامتعارف ج.ا به این بیانیه و امضا‌کنندگان آن همچنان ادامه دارد، و هر روز ابعاد تازه‌یی می‌یابد.
معنای مشخص این عکس‌العمل‌ها، اعتراف صریح ج.ا به یکی از حساس‌ترین نقاط آسیب پذیر خود، و وحشت خود از آن و از بر ملا شدن آن و از بهره‌برداری مردم از آن است:
ـ گسست، دو‌دلی و تردید، نافرمانی، ریزش، و همچنین امکان بالقوهٔ پیوستن بخش‌هایی از بدنهٔ نیروی سرکوب به مردم.

باید این دعو‌ت را فراگیر‌تر و وسیع‌تر کرد تا از یکسو، به دلیل عمومی شدن، فشار را بر آن‌هایی که شهامت امضای آن بیانیه را داشته‌اند کم‌تر کند، و از سوی دیگر، به دلیل گستردگی طیف، تأثیراتش پایدار‌تر و جدی‌تر باشد.
این کار، از فعالان و نیرو های سیاسیِ خارج از ایران بر‌نمی‌آید، و در آن صورت ـ مثل ده‌ها مورد دیگر ـ تأثیرگذاری لازم را نخواهد داشت.
سینماگران، اصحاب فرهنگ و هنر، نویسندگان، روشنفکران، دانشگاهیان، ورزشکاران، چهره‌های مورد علاقهٔ مردم، و فعالان مدنی و سیاسیِ داخل میهن هستند که می‌توانند چنین دعوت‌هایی را به طور مؤثری فرا‌گیر کنند.
بر‌نشماردن کارگران و یا فعالان صنفی در اینجا، بیشتر به دلیل ماهیت این نوع دعوت هاست. بر عکس موارد برشمرده، هیچ دلیلی بر مطالبهٔ پذیرش چنین مسئولیتی از کارگران و از فعالان صنفی وجود ندارد. هرچند که حضور آن ها در متن یا در حاشیه یا در پی‌‌آمدِ چنین دعوت‌هایی می‌تواند بسیار کارساز باشد.

ـــــــــــــــــــــــــ

کم نیستند کسانی که بر نادرست بودن دعوت از بدنهٔ نیروی سرکوب به جدا شدن از ج.ا تأکید دارند.
حساب آن «یگانه آلترناتیو دموکراتیک» که می‌خواهد انتقام شکست‌های پی در پی خود را از عالم و آدم بگیرد، و در تلاش بی‌ثمر برای اثبات خود، همگان را نفی می‌کند جداست و با کرام الکاتبین است. روی سخن با آن نیست. اما استدلال دیگران که در اکثریت قریب به اتفاق خود حسن نیت دارند، عمدتاً حول یکی از (یا هر دو) محور زیر می‌چرخد:
ـ حساب باز کردن روی چنین تغییر و تحولی، خوشباورانه است و از واقع‌بینی و از قاطعیت در مبارزه می کاهد.
ـ دعوت‌هایی از این دست، بستر سازش میان خلق و ضد خلق (یا مردم و ضد مردم) را فراهم می‌آورند، و یا بیان چنین سازشی هستند.

ـــــــــــــــــــــــــ

در پاسخ به مورد اول باید گفت:
حساب باز کردن، موضوعی است، و بخشی از تاکتیک‌های مبارزاتی دانستن، موضوعی دیگر.
چه کسی گفته‌است که باید بیش از اندازه روی اینچنین چیزی حساب باز کرد و تکیه را بر آن نهاد؟
حساب ویژه باید روی چیز‌هایی باز شود که یکی ازجملهٔ نتایج‌شان چنین چیزی است.
اینجا، بحث حساب ویژه باز کردن نیست؛ بحث بهره‌گیری از نتایج است، و بها دادن به نتایج، و کار کردن روی آن، و رها نکردن آن.

دورانی که بخش های بزرگی از بدنهٔ سرکوب، انگیزه‌های ایده‌ئولوژیک قوی و تزلزل‌ناپذیر داشتند، خیلی وقت است که سپری شده است.
و این، دلایلی چند دارد از قبیلِ:
ـ فروپاشی تدریجی، و گاه نیز ناگهانی باور ها و خوش‌باوری‌ها،
ـ بوروکراتیک شدن هرچه بیشتر سلسله مراتب و ساختار ها،
ـ مافیایی شدن روز‌افزون سیستم و سیستم‌ها،
ـ حضور گستردهٔ شبکه های اجتماعی، و در کنار آن نیز رسانه‌های جمعی خارج از کنترل ج.ا،
ـ عمومی تر شدن سرکوب مستقیم، که به طرح پرسش هایی منجر شده است در ضمیر افراد بدنه که حالا دیگر نه با دشمن موهوم یا غیر‌موهوم، بلکه با خواهر و برادر و پدر و مادر و فامیل و دوست و همسایهٔ مسالمت‌جو و بی‌‌آزار خود رو در رو هستند و باید به روی او سلاح برکشند و جان او را بگیرند یا به زندان و شکنجه‌گاهش ببرند.

یکی از برکات جنبش سبز، تعمیق سریع و ناگهانی و غیر‌‌‌منتظرهٔ شکاف‌ها نه تنها در بالاترین سطوح ج.ا، بلکه در بدنهٔ نیرو های آن بود و هست. بیهوده نیست که هنوز که هنوز است، ولی فقیهِ زخمخورده، از یاد و نام آن جنبش وحشت به تن و جانش می‌افتد، و شرط اول تصدی ابتدایی ترین مسئولیت‌ها در ج.ا را هم عدم «سوء پیشینه» در ار تباط با آن جنبش گذاشته است.

پس از آن نیز، وقایعی مثل خیزش‌های دی نود و شش، و آبان نود و هشت، ضرباتی جبران‌ناپذیر بر اعتقاد و باور و آمادگی ذهنی بخشی از بدنهٔ نیرو های سرکوب وارد آوردند و می‌آورند و خواهند آورد.

اساساً در جریان خیزش‌هاست که می توان بیشترین امید به بیشترین میزان ریزش در نیرو های سرکوب را داشت.
و این، خود، دلیلی است بر ضرورت گسترش کیفی و کمّی مبارزهٔ توده‌یی.
مبارزهٔ توده‌یی، با مبارزهٔ غیر‌توده‌یی تفاوت دارد، و حساب این دو، از یکدیگر جداست.
پرداختن به این تفاوت، نوشته‌های جداگانه‌یی را می‌طلبد، و در حوصلهٔ این نوشته نمی‌گنجد.


در ایام منجر به شکست انقلاب در ۲۲ بهمن ۵۷ دیدیم که با هرچه توده‌یی‌تر شدن مبارزه، پیوستن نیرو های نظامی به مردم، بیشتر و بیشتر می‌شد.
بعد از ۲۲ بهمن، بعضی ها از ضرورت «انحلال ارتش ضد خلقی» سخن می گفتند، حال آن‌که همین پیوستن بسیار وسیع بدنه و بخش های میانی ارتش به مردم، دلیل واضحی بر «ضد خلقی» نبودن آن بود و هست.
البته، دیری نپایید که ایدهٔ «انحلال ارتش»، همچنان‌که ایدهٔ «انحلال سیستم ارتش»، عینیت یافت.
با تشکیل سپاه پاسداران، و بقیهٔ قضایا!

بحثِ حساب باز کردن نیست. بحثِ واقعیتی است که در متن مبارزه، شکل می گیرد و ساخته می‌شود، ولی باید به تحقق آن شتاب داد، و نباید منتظر شکل گرفتن و ساخته شدن طبیعی و آهسته و خود به خودی آن ماند.

ـــــــــــــــــــــــــ

اما در پاسخ به مورد دوم، یعنی در پاسخ به این مضمون که گویا این نوع دعوت ها بستر سازش میان خلق و ضد خلق (یا مردم و ضد مردم) را فراهم می‌آورند، سخن، بسیار است، و تک تک کلمات و اشاراتِ این مضمون، نیاز به توضیح و تفسیر دارند.
از «سازش» گرفته تا «خلق و ضد خلق، و مردم و ضد مردم».
و اصلاً از «مبارزه» گرفته تا مبارزه!

مبارزه را نه هدف، بلکه فقط یک ابزار برای رسیدن به هدف دانستن، و آن را با هدف، و نه هدف را با آن، اندازه گرفتن، به راحتی با کلمات ساده‌یی مثل «جنگ»، مثل «سازش» و حتی «صلح»، تعریف نمی‌شود.
و این همه، تازه اگر هدف، انسان باشد؛ و نه قدرت.

خلق و ضد خلق، یا مردم و ضد مردم، مفاهیم ثابت و تغییر‌ناپذیری نیستد. چه بسا خلقِ ضد خلق شده، و چه بسا مردمِ ضد مردم شده!
و بالعکس.

در اشیا، در نباتات، و در حیوانات، ماهیت، مقدم بر وجود است.
دانه‌یی که در خاک می‌روید، همان ماهیتی را خواهد یافت که پیشاپیش در گیاهی که از آن حاصل شده است شکل گرفته بود.
جوجه‌یی که از تخم بیرون می‌آید هم همینطور.
اما انسان، نه.
ماهیت انسان را ـ چه به صفت فردی، و چه به صفت نوعی، و چه در هیأت فردی، و چه در هیأت جمعی، و چه به عنوان فرد، و چه به عنوان جامعه ـ نه شکل و شمایل و «وجود» و «بود» او، بلکه مجموعه‌یی که مستقیماً مربوط به هویت متمایز انسان از بقیهٔ محیط است می‌سازد و شکل‌می‌دهد.

اگر در جماد و نبات و حیوان، حیات، پروسه‌ٔ بروز تدریجی ماهیتِ از پیش معین است، در انسان، حیات، پروسهٔ ساخته شدن و شکل گیری تدریجی ماهیت است.

بله؛ اگر محرک ما کینه باشد، تعریف ها تغییر می‌کنند. کینه، نه از عمل یا ماهیت طرف دیگر، بلکه از خود طرف دیگر است، و حتی با از بین رفتن او هم از میان نمی‌رود.

نفرت اما، از یک عمل، یا از یک ماهیت، یا از یک حالت است، و با تکرار نشدن آن عمل، و یا تغییر آن ماهیت، و یا باقی نماندن آن حالت، موضوعیت خود را از دست می‌دهد.

کینه، ویران می کند. اما نه فقط طرف مورد کینه را. بلکه در اولین گام، طرف کینه‌ورز را.
هیچ هدفی که کینه، محرک آن باشد، به انسان نخواهد رسید.
و اصلاً از انسان ـ با بار ارزشی کلمه ـ برنخاسته است.
از انسان بر‌نخاسته است، و به انسان نخواهد رسید.

ـــــــــــــــــــــــــ

فراگیر شدن دعوت «تفنگت را زمین بگذار»، چندان دشوار نیست؛ ولی تحقق آن، عمدتاً بر عهدهٔ فعالان داخل میهن است.
این دعوت، هرچه جمعی‌تر و غیر اختصاصی‌تر و همه‌شمول‌تر و گسترده‌تر شود، مؤثر‌تر خواهد بود، و فشار کنونی بر دعوت‌کنندگان اولیه را هم کم‌تر خواهد کرد.
برای فراگیر کردن این دعوت، نباید منتظر وقایعی مثل واقعهٔ متروپل آبادان یا اعتراضات مقطعی، و یا خیزش‌های عمومی ماند.
این دعوت، برای بعد از وقوع واقعه نیست. برای قبل از وقوع واقعه است.
و کار امروز است، نه کار فردا.
و در دایرهٔ مسئولیت فعالان علنی داخل میهن است، نه دیگران.

ـــــــــــــــــــــــــ

آدمی، در ساختن و شکل دادن ماهیت خود است که لحظه به لحظه، تعریفی تازه می‌گیرد و انسانی تازه می شود.
تو، محکومِ گذشتهٔ خود نیستی. تو مدیون به آیندهٔ خود هستی.
اگر نمی‌خواهی یا نمی‌توانی به‌روی دشمن مشترک خودت و مردمانت نشانه اش بگیری، تفنگت را زمین بگذار!

۱۵ شهریور ۱۴۰۱
ققنوس ـ سیاست انسانگرا
www.ghoghnoos.org

 
image image