image image
 

تأکید بر همه با همی بودن خیزش، ارسال کارت دعوت نیست
 
 
Mohammad Ali Esfahani   محمد علی اصفهانی

 
محمد علی اصفهانی
 

۲۲ دی ۱۴۰۱

 
تأکید بر همه باهم‌ی بودن خیزش جاری، بیان یک موقعیت است، نه ارسال کارت دعوت برای آن‌کس که نمی‌خواهد ـ به هر دلیلِ لابد موجهی در منطق خود ـ این همه با همی را قبول کند.
وقتی همه با هم بر سر حداقل خواست‌ها مشترک باشند، و همه با هم برای تحقق آن حد‌اقل‌ها، در مبارزه شرکت کنند، موقعیتِ مبارزه، همان است که به آن «همه با هم» گفته می‌شود.

طبعاً در اینجا همه به معنای همگان نیست، بلکه به معنای همهٔ معینی است که با همدیگر دارند مبارزه را به پیش می‌برند.
کسی که نخواهد جزء این همه باشد، می‌تواند جزء این همه نباشد. خواهش و تمنا و من بمیرم تو بمیری و اصراری در کار نیست.

آن که مایل نیست که باشد، نباشد. چه عیب دارد؟ عیب ندارد که هیچ؛ اصلاً خیلی هم خوب است. چون در عین عدم اعتقاد به این همه با همی، با بقیه همراه بودن، هم برای دیگران مشکل می‌آفریند، و هم تناقض با خود است.
و حتی گاهی خنجر از پشت زدن یا آماده بودن برای خنجر از پشت زدن در لحظهٔ مناسب است.

اما اخلاق و عقل و خرد حکم می‌کند که چنین کسی خودش را صاحب علّه معرفی نکند و سخنگوی این خیزش نداند.
و کاسهٔ داغ‌تر از آش نیز نباشد.

در خیزش انقلابی جاری، آیا همهٔ افراد، یک طور فکر می‌کنند؟ آیا همهٔ افراد یک خاستگاه و یک پایگاه طبقاتی و اجتماعی دارند؟ آیا لیبرال و نئولیبرال و کارگر و چپ و راست و میانه، در این خیزش حضور ندارند؟ آیا به لحاظ باور ها، به لحاظ اخلاقیات، به لحاظ شیوهٔ زندگی، به لحاظ شکل دلخواه حکومت، و به لحاظ دیگر و لحاظ دیگر، یک‌دست و همسان هستند؟ آیا یک آیندهٔ واحد، ایده‌آل تک‌تک آن‌هاست؟

نه! چنین نیست. و داریم می بینیم که چنین نیست.
بقیه‌اش دیگر بیهوده‌گویی است.
تو چه کاره ای که مرزبندی اعلام کنی؟
مگر این‌که بخواهی بگویی که یک عده را باید از صف خیزش خارج کرد، چون تو از آن‌ها خوشت نمی‌آید یا چون که با معیار‌های تو همخوان نیستند.
اگر این‌طور است، این تو هستی که باید خودت را از همه جدا کنی و راه خودت را جداگانه ادامه بدهی؛ نه این که همه ـ و هرکسی با استدلالی مشابه استدلال تو ـ از آن دیگری جدا شود، و اجزای خیزش جاری از هم فرو بپاشند.

تو می‌خواهی به جای این که خودت از صف، خارج شوی، دیگرانی را که در امتداد گام‌های تو و همگام تو نیستند از صف، خارج کنی؟
همراه با طبل بزرگ، زیر پای چپ؟
یا همراه با طبل بزرگ، زیر پای راست؟

اگر هر کسی و هر نیرویی و هر گرایشی در میان این همه آدم‌ها و گرایش‌ها و نیرو‌های متعددِ متفاوتِ و حتی در نقاطی متضادِ فعال در این خیزش هم بخواهد مثل تو عمل کند، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
هیچ! یعنی به هیچ‌جا نخواهیم رسید جز به همانجا‌یی که قبلاً به آن رسیده بودیم. یعنی هر کداممان یا در همان جای ثابت و همیشگی خودش درجا خواهد زد و دلش خوش خواهد بود که دارد حرکت می‌کند، و یا همان راهی را ادامه خواهد داد که اگر در چهل و چند سال گذشته به مقصد نرسیده است امید می‌رود که در چهل و چند سال آینده به مقصد برسد.

البته، تو می‌توانی امتیاز مرزبندی و تعیین تکلیف را فقط در انحصار خودت بدانی نه حق عمومی همه. مگر نه این است که تو از همه داناتری؟
متأسفانه اما دیگران، این انحصار امتیاز تو را به رسمیت نمی‌شناسند.
و این تقصیر من نیست. تقصیر دیگران است. برو یقهٔ دیگران را بگیر.

«همه کس را عقلِ خود به کمال نماید و فرزند خود به جمال»:
گر از بسیط زمین، عقل منعدم گردد
به خود گمان نبرد هیچ کس که نادانم

دستکم از زمان شیخ اجلّ و استاد سخن و نثر و شعر و غزل، ابومحمد مشرف الدین مصلح شیرازی، متخلّص به سعدی، چنین بوده است. قبلش را نمی دانم.

آیا خیلی دشوار است درک این موضوع ساده و بدیهی؟

ـــــــــــــــــــــــــ

خیزش جاری، کسانی را در بر نمی‌گیرد و کسانی را در بر می‌گیرد. خارج از تمایل یا ارادهٔ من یا تو یا او یا ما یا شما یا ایشان.
خیزش جاری، سمت و سو و جهت و هدف اولش، سرنگونی نظام ج.ا است، و این یک وجه تمایز آن با جنبش سبز و خیزش‌های دی ۹۶ و آبان ۹۸ و همچنین حرکات اعتراضی صنفی و موارد مشابه آن است.
بنابر این، کسانی را که جز این می‌خواهند، اگرچه با این خیزش همدل و همراه باشند، در معنای دقیق کلمه، نمی‌توان جزیی ذاتی از این خیزش به حساب آورد.

شرط های لازم و کافی، لازم و کافی به دلیل ذات این خیزش، فقط این‌ دو شرطِ به هم‌پیوسته هستند:
۱ ـ اعتقاد به ضرورت پایان دادن به حاکمیت ج.ا.
۲ ـ اعتقاد به چند صدایی و چندین‌صدایی و تکثر و پلورالیسم.

همین و بس.
این دو شرطِ به‌هم‌پیوسته، همهٔ شرط‌ها نیستند، اما هم شرط‌های بنیادین اولیه، یعنی شرط‌های لازم هستند، و هم شرط‌های کفایت‌کننده، یعنی شرط‌های کافی.

اعتقاد به ضرورت پایان دادن به حاکمیت ج.ا، به تنهایی کفایت نمی‌کند، و باید همراه با اعتقاد به پلورالیسم باشد. به دلیل ماهیت این خیزشِ معین.

پلورالیسم، این نیست که دیگران در صورتی آزادند که با معیار‌های من منطبق باشند و یا از من اجازه گرفته باشند و من تشخیص داده باشم که حق دارند؛ چون در آن صورت، من هم که با معیار‌های آن‌ها منطبق نیستم باید از آن‌ها کسب اجازه کنم، و آن‌ها حاضر باشند که برای من گواهی‌نامهٔ قابل تحمل بودن صادر کنند.

بی توجهی به این موضوع، منجر به شکل گرفتن یک دایرهٔ بسته می‌شود که خود را تکرار می‌کند و از هر نقطه‌یی به همان نقطهٔ اول می‌رسد.

برای اجتناب از چنین مشکلی، دو راه حل کلی ـ و هر کدام با تبصره‌ها و متمم‌ها و تعابیر نه الزاماً یکسان ـ وجود دارد:

راه حل اول:
حل مسأله، با پاک کردن صورت مسأله. نفی پلورالیسم، به دلیل اعتقاد به نادرست بودن آن و زیان‌بخش بودن آن برای جامعه، و مانع رشد هدایت شده بودن آن.
و نتیجه هم، چیزی به‌جز حاکمیت ایده‌ئولوژیک، یا چیزی مشابه آن نیست.

در یک تعبیر نه چندان دقیق، اساساً هیچ حاکمیت سیاسی‌یی، فاقد ایده‌ئولوژی نیست. اما این، بحثش جداست و بر می‌گردد به مقولات دیگری از قبیل تفاوت‌ ایده ئولوژی با جهان بینی. و همچنین تفاوت آنچه هم در تعاریف آکادمیک و هم در تعاریف عام، «حاکمیت ایده‌ئولوژیک» نامیده می‌شود با انواع دیگر حاکمیت.

خیرخواهان دیکتاتور، و دیکتاتوری‌های خیرخواه ـ حالا چه تحت عنوان دموکراسی متعهد، دموکراسی دینی، دموکراسی خلقی، دموکراسی هدایت‌شده، و غیره‌ ـ خوب‌ها و بهترین‌های این راه حل اول هستند. بدخواهان دیکتاتور و دیکتاتوری‌های بدخواه که جای خود دارند.

راه حل دوم:
پاسخ مسأله با دموکراسی. دموکراسی، امروز و با تعبیر متعارف و متداول آن، بیان وجه سیاسی پلورالیسم در ارتباط با شکل و محتوای حاکمیت است.
دموکراسی را در تعبیر علمی باستانی و زادگاهی‌اش، به حاکمیت کسانی اطلاق می‌کردند که اصلاً قابل این بودند که داخل آدم به حساب بیایند. با همان فرمول یک میلیون الی یک میلیون و اندی تکرار شدهٔ دمو به علاوهٔ کراسی، با همان معنای آن زمانی.

و آن تعبیر کهن، در واقع همین تعبیر غیر کهن دستهٔ اول است که حل مسألهٔ پلورالیسم و دموکراسی را با هزار و یک دلیل و توجیه، پاک کردن صورت مسأله می‌دانند، و خیال خودشان را راحت کرده‌اند.

ـــــــــــــــــــــــــ

با دستهٔ اول کاری ندارم. چون اگر با آن‌ها کاری داشته باشم، خوشبختانه دستکم به طور لحظه‌یی، پلورالیست می‌شوند و می‌گویند به تو چه ربطی دارد که ما چه‌طور فکر می کنیم؟
و حق هم دارند که چنین بگویند.
فقط، تا جایی که به شخص خودم بر می‌گردد، آن‌هایی‌شان را که صریحاً مخالفت خود را با پلورالیسم، یا اقلاً با وجه سیاسی آن یعنی دموکراسی اعلام می‌کنند راستگو می دانم، اما آن‌هاییشان را که خود را طرف‌دار دموکراسی معرفی می‌کنند به دو بخش متفاوت ریاکار و یا متناقض با خود و با سیستم فکری خود تقسیم می‌کنم.

اما دستهٔ دوم، یعنی کسانی که به دموکراسی معتقدند، باید:
ـ یا به نتیجهٔ عملی این اعتقاد خود پایبند باشند.
ـ یا تکلیف خود را با اعتقاد خود روشن کنند و به دستهٔ اول بپیوندند. دستهٔ اول با انواع و اقسام و شاخه‌های نه ماهیتاً بلکه ظاهراً متفاوتش.

پذیرش دموکراسی، یعنی این که من بپذیرم که آرای مردم، تکلیف شکل و محتوا و برنامه‌های حاکمیت را تعیین می‌کند، اگرچه آرای مردم، خودش تحت تأثیر دیکتاتوری‌های پنهانِ تأثیر‌گذار بر این آرا، و تأثیرگذار بر ذهن و روح و روان و ضمیر مردم باشد.
که هست.

تا جایی که به خیزش جاری و به موضوع این مقاله بر می‌گردد، مهم این نیست که تو جزیی از این خیزش باشی یا نباشی. و حق با تو باشد یا با تو نباشد. آنچه مهم است این است که به خودت و به دیگران دروغ نگویی.

و دروغ می گویی اگر بگویی به پلورالیسم و به دموکراسی معتقدی در حالی که در عمل، بخواهی برای دیگران تعیین تکلیف کنی.

و دروغ می‌گویی اگر همه با همی بودن این خیزش را قبول نداشته باشی ولی خودت را جزیی از آن بشماری.

این دروغ را الزاماً به دلیل دروغگو بودن نیست که می‌گویی. این دروغ را می توانی به دلیل تناقض در ساختمان منطق و استدلالت باشد که می‌گویی.

۲۲ دی ۱۴۰۱
ققنوس ـ سیاست انسانگرا

و این، خیز بلندی است تا ارتفاع انقلاب ـ به همین قلم ـ ۲۷ مهر ۱۴۰۱
www.ghoghnoos.org/aak/221019.htm
l
چند نکته در باب آیندهٔ خیزش جاری ـ به همین قلم ـ ۱۴ آذر ۱۴۰۱
www.ghoghnoos.org/aak/221205.html

انقلاب‌گرایی اراده‌گرا، و انقلاب‌گرایی واقع‌گرا ـ به همین قلم ـ ۵ دی ۱۴۰۱
www.ghoghnoos.org/aak/221226.html

این «هَمِه باهم»، آن «هَمَه با هم» نیست! ـ به همین قلم ـ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۱
www.ghoghnoos.org/aak/220509.html
جهان بینی، اراده ی برتر، و تقدیر نوعیِ انسان ـ به همین قلم ـ ۲۶ خرداد ۱۳۹۷
www.ghoghnoos.org/ao/ob/jahanbini.html

 
image image