۱۲ فروردین ۱۴۰۲
منتظر چه هستیم؟
این که عدهیی کم یا زیاد، دوباره به خیابان بیایند و شعار
بدهند و سرکوب و کشته و زخمی و اسیر شوند، عکسها و ویدئوهاشان
را در رسانهها به نمایش بگذاریم، احیاناً چند شعر و اثر هنری
و اینجور چیزها بسازیم، و مقداری هم مقاله و تحلیل و گفتگو و
بحث و جدل و جدال سر هم کنیم، و بمانیم تا مدتی بگذرد و آرامشی
نسبی برقرار شود، و دوباره برای تکرار همین ماجرا روزها را
بشماریم؟
منتظر این هستیم؟
از خود پرسیده ایم که این معنایش چیست؟
هرکس که منتظر باشد که دوباره مردم، به تظاهراتی مثل تظاهرات
خیزش انقلابی جاری برخیزند و سرکوب و کشته و زخمی و اسیر شوند،
بیآنکه خود خواسته باشد، بالقوه سهیم در جنایات سرکوبگران
است.
و هرکس که یک روز را بدون دغدغهٔ چگونگی تغییر دادن
پارامترهای معادله و معادلات موجود به شب برساند ـ به خصوص
اگر از نسل ما برپا کنندگان این بند و بساط چهل و چهارساله
برای نسل های سوختهیی که میبینیم باشد ـ باید به خود شک کند.
پارامترهای معادله و معادلات موجود نباید چنین که هستند باقی
بمانند.
یعنی باید تغییر داده شوند.
اما چگونه؟
یک
ـــــــــــــــــــــــــ
کسانی که مرتباً از مبارزهٔ مسالمتآمیز و خشونتپرهیز
میگویند و مینویسند لازم است که به پرسشهای زیر پاسخ دهند:
ـ چگونه میتوان خشونت و فراتر از خشونت ج.ا را با مسالمت،
متوقف کرد؟
ـ اگر نتوان این خشونت و فراتر از خشونت را متوقف کرد، چگونه
میتوان انتظار داشت که به خیابان آمدنهای بعدی، به سرنوشت به
خیابان آمدنهای قبلی دچار نشوند؟
ـ خشونتپرهیزی و مسالمت تا چه زمانی باید ادامه بیابد؟ تا
همیشه؟ یا تا زمانی معین؟
اگر پاسخ، «تا همیشه» باشد، این پرسشها مطرح میشوند:
ـ از تا همیشه، منظور چیست؟ تا سقوط ج.ا؟
ـ اگر آری، چگونه و در چه پروسهیی ج.ا با مسالمت کنار خواهد
رفت؟ مثلاً آیا رفراندم برگزار خواهد کرد و از مردم خواهش
خواهد کرد که انتخاب کنند که باید بماند یا باید برود؟
ـ اما اگر پاسخ، «تا زمانی معین» باشد، آن زمان معین چه
مشخصاتی دارد؟ و از کجا باید فرارسیدنش را متوجه شد؟
آیا باید منتظر فروپاشی محتوم ج.ا از درونِ خودش بود؟ آن زمانِ
معین آیا این است؟
قطعاً پاسخ آری یعنی انفعال، و یعنی امضای سند ویرانی و تباهی
و زوال ایران و مردمان آن در هرج و مرجهای در یکدیگر تنیده و
ویرانکندهیی که در آن صورتِ مفروض پیش خواهند آمد.
ولی اگر پاسخ، منفی است، باید توضیح قانع کننده یی یافت در
اثبات این که رابطهیی میان فرارسیدن آن زمان معین، و مبارزهٔ
مسالمتآمیز وجود دارد.
یعنی باید مستدل کرد که میتوان از طریق مبارزهٔ مسالمتآمیز
به آن زمانِ معین رسید. و باید توضیح داد که چگونه.
شخصاً تا به امروز، پاسخ هیچیک از این پرسشها را در گفتهها
و نوشتههای کسانی که مرتباً از مبارزهٔ مسالمتآمیز و
خشونتپرهیز میگویند و مینویسند نیافتهام.
حرفهای کلی چرا. ارجاع ـ آن هم ارجاع نادرست و مخدوش ـ به
زمانی و مکانی و شرایطی کاملاً متفاوت، مثلاً به آفریقای
جنوبیِ عصر آپارتاید و ماندلا، و حتی به هندوستانِ عصر استعمار
بریتانیا و دوران گاندی.
یا مثلاً به اروپای شرقی و جا های دیگر، و به آنچه به
انقلابهای رنگی معروف شده است، اما ارتباطی به ایران و شرایط
ایران ندارد.
دو
ـــــــــــــــــــــــــ
کسانی که مرتباً از مبارزهٔ به قول خودشان قهرآمیز یا
معادلهای آن میگویند و مینویسند، و خود را در نقطهٔ مقابل
گروه اول تعریف میکنند هم لازم است که به پرسشهای زیر پاسخ
دهند:
ـ منظور شما از مبارزهٔ قهرآمیز چیست؟ حرکات ایذایی مثل
بمبگذاری و ترور و آتش زدن؟
ـ آیا حتی یک نمونه سراغ دارید که از طریق این نوع حرکات، یک
نظام مسلط و مجهز، حتی از درون پوسیده مثل ج.ا، ساقط شده باشد؟
ـ مثلاً پاسخ آتش را با آتش دادن در تظاهرات مردمی؟ در پی چنان
پاسخی از طرف تظاهر کنندگان به سرکوبگران مسلح و انبوه چه
اتفاقی خواهد افتاد؟
ـ اصلاً در چنان شرایطی، چند نفر در تظاهرات شرکت خواهند کرد و
یا به سرعت پراکنده نخواهند شد؟
ـ با چنان کاری، کدام پیروزی حاصل خواهد آمد؟ پیروزی
تظاهراتکندهٔ مسلح؟ یا پیروزی سرکوبگران مسلح و مجهز به همهٔ
امکانات؟
ـ تسخیر یکی دو مرکز کماهمیت؟ و بازپس گرفته شدن آن به سرعت
توسط نیروهای سرکوب؟
ـ برای پیروزی از این طریق ـ اگر فکر میکنید که ممکن است ـ
چند سال یا چند ماه وقت باید گذاشت؟
طبعاً در شرایط عادی، و نه در شرایط خاصی که عمدتاً مدیون
عواملی غیر از این راهکار خواهد بود، این راهکار ـ اگر عملی
باشد که به نظر من نیست ـ بسیار زمانبر تر از آن است که بتوان
جدیاش گرفت.
بحث، بر سر «غیر مسالمتآمیز» بودن اجتنابناپذیر نبرد یا
نبردهای آخرینِ سرنگونی ج.ا نیست. که آن، امری است قطعی و
محتوم.
اما برای رسیدن به زمان آخرین نبرد، از این راه نمیتوان رفت.
آن «مبارزهٔ قهرآمیزِ» بلافاصله بعد از ۳۰ خرداد سال شصت به
کجا رسید؟
به شکست مطلق.
به شکست در تمام ابعاد کلمه.
شکست در تمام ابعاد کلمه، به علاوهٔ بسته شدن تمام فضاهای
دیگر مبارزه، کشته شدن هزارها انسان جان بر کف که به کسی
اعتماد کرده بودند که اول فکر میکرد که مثلاً با فرستادن
کوکان و تازهجوانانِ مسلح با شعار «مرگ بر خمینی» به وسط
خیابان، مردم به آنها ملحق میشوند و مبارزهٔ مسلحانه،
تودهیی می شود.
و وقتی که چنان نشد، عذر بدتر از گناه آورد که میدانستم، اما
خواستم تست کنم و جای تردیدی باقی نمانَد، و یا این که به این
وسیله ـ به وسیلهٔ به کشتارگاه فرستادن پیشاپیش روشن و محتوم و
قطعی صدها کودک و تازهجوان مسلح با شعار مرگ بر خمینی در
بازهٔ زمانی تقریباً بیست روزه از اواسط شهریور تا پنجم مهر ـ
خواستیم شعار «مرگ بر خمینی» را به خیابان ببریم!
انگار که آن شعار، نه یک محتوای ذهنی، بلکه یک محموله بوده است
که میبایست دستهجمعی سر و تهش را گرفت و به خیابان حمل کردش
و به مردم نشانش داد و گفت که شما هم از ما یاد بگیرید و
همینطوری مثل ما کشته شوید و بدانید که ارزش جان شما همینقدر
است و مبارزه هم یعنی این و این سرانجام و این آخر و عاقبت!
صرفنظر از همه چیز، اصلاً برپا کردن چنان صحنههایی، ترسانیدن
مردم از مبارزه و دلسرد و ناامید و سرخورده کردن آنها بود یا
فراگیر کردن مبارزه و تشویق و تشجیع مردم؟
از آن همه ترورها و بمب گذاریهای گاهی بسیار موفق چه
نتیجهیی حاصل شد؟
در هفتم تیر، ج.ا آنطور که در توجیه آن انفجار معروف گفته
میشد، «بیآینده» شد؟
از بمبگذاری در نخست وزیری چه طور؟
از آن مواد منفجره بستن به کمر یک کودک یا تازهجوان معصوم، و
او را با کلماتی مثل مبارزه و فدا و خلق و «عملیات مقدس»، و با
دست نهادن بر باورهای مذهبیاش، تحریک کردن و بر لوح ذهنِ
تازه سیاسی شده و سپید و بینوشته و خط خطی نشدهٔ او دیکتهٔ
پرغلط نویسانیدن و او را فریفتن و به سراغ فلان آخوند فرستادن
تا با منفجر کردن خودش آن آخوند را منفجر کند چهطور؟
از افتخار کردن به بالا بودن غیر قابل تصور تعداد کشتهشدگان و
اسیران و شکنجهشدگانِ خودی، و نادانی و ناتوانی خود از به پیش
بردن یک مبارزه با کمترین تلفات را نشان حقانیت خود دانستن و
از این و آن طلبکار در آمدن که به اندازهٔ من از جان دیگران
هزینه نکردهاید و هزینه ندادهاید چهطور؟
چه تفاوت ماهوییی میان آن کار ها، و کلید بهشت بر گردن صد تا
صد تا کودکان مین پاککن آویختن و با نوحهها و نوحه ـ سرود
های آهنگران، لبیک یا خمینی گویان روانهٔ جبهههای بیفتح و
بیبازگشت کردن وجود دارد؟
سه
ـــــــــــــــــــــــــ
اگر قرار بر حضور وسیع مردم در فروپاشی ج.ا، و نه فروپاشی ج.ا
بر اثر متلاشی شدن از درون و یا معادلاتی دیگر باشد، نبرد
آخرین، مستقل از تمایل یا عدم تمایل ما، و مستقل از انتخاب یا
عدم انتخاب ما، قاعدتاً نبرد مسلحانهٔ تودهیی، یا چیزی از
همان جنس خواهد بود.
در یکی دو سال آخری که منتهی به سقوط نظام پیشین شد، پیش از آن
هیستری جمعیِ پس از تسلط هژمونی خمینی، مبارزه راه و رسمی دیگر
داشت و سمت و سویی دیگر، و در محدودهٔ مبارزهٔ مسالمتآمیز و
خشونتپرهیز تعریف میشد؛ و حتی در همان هیستری جمعی هم
علیرغم توحش روحانیت مبارز و اوباش سینما آتشزن آن، میشد آن
را در کلیت خود همچنان در محدودهٔ مبارزهٔ مسالمتآمیز تعریف
کرد. (۱)
اما در فروریختن نظام پیشین، به آن شکل، باید در نظر داشت که:
تظاهرات مسالمتآمیز میلیونی، و اعتصاب های فراگیر به خصوص در
صنعت نفت، و فروپاشی بدنهٔ مردمی ارتش، آخرین نبرد نبودند،
بلکه زمان آخرین نبرد را تسریع کردند.
و آخرین نبرد، نبرد مسلحانهٔ تودهیی بود که دو ـ سه روز ادامه
داشت.
چهار
ـــــــــــــــــــــــــ
آن تظاهرات میلیونی عمدتاً به دو دلیل توانسته بودند شکل
بگیرند:
۱ ـ تأثیرپذیری مستقیم شاه از آمریکا و اروپا:
آمریکا و اروپا اراده کرده بودند که شاه را که روز به روز به
سیاست موازنهٔ منفی نزدیکتر می شد، و عملاً به یک قدرت
بلامنازعِ غیر قابل پیشبینی در منطقه تبدیل شده بود، و بحرانی
بسیار جدی هم در اقتصاد آنها به وجود آورده بود، از سر راه
خود بردارند.
نه چنین ارادهیی در مورد ج.ا وجود دارد، و نه ج.ا ـ نظر به
ماهیت عقبماندهٔ خود، و به دلیل موازنهٔ مثبت به سمت شرق از
موضع ضعف و به حراج گذاشتن دار و ندار ایران و مردم ایران ـ در
معرض آن نوع تأثیرپذیری از غرب است.
۲ ـ تأثیر و تأثرِ، یعنی تأثیرات متقابلِ پیشروی های مخالفان،
و توان حاکمیت در جمع و جور کردن و سر و سامان دادن به اوضاع
در هم فرو ریختهٔ خود.
مورد اعتصاب، که این مقاله بر ضرورت آن تأکید دارد ـ در صورتی
که موفق و با تداوم باشد ـ این بار هم میتواند چنان تأثیر و
تأثری را سبب شود.
پنج
ـــــــــــــــــــــــــ
آن نبرد و نبرد های مسلحانهٔ آخرین، عمدتاً به دو دلیل رخ
دادند و به «پیروزی» رسیدند:
۱ ـ فروپاشی ارتش به خاطر آن که اساساً برای مقابله با مردم
کوچه و خیابان تشکیل و سازماندهی نشده بود.
۲ ـ مردمی بودن اکثریت قریب به اتفاقِ پرسنل آن، و وانهادن آن
توسط آنها به هنگامی که به مقابله با مردم کوچه و خیابان دعوت
شدهبودند.
البته، پاسخ مسألهٔ اعلام بیطرفی ارتش در ۲۲ بهمن را باید
عمدتاً در همان ارادهٔ آمریکا و اروپا به از سر راه خود
برداشتن شاه از سویی، و نگرانی آمریکا و اروپا از خارج شدن
مهار مبارزه از دست خمینی و روحانیت مبارز او در صورت تداوم
مبارزهٔ مسلحانهٔ توده یی از سوی دیگر، جستجو کرد.
شش
ـــــــــــــــــــــــــ
با توجه به آنچه تا اینجا در این مقاله آمد، نه برای اجتناب از
امر اجتنابناپذیر نبرد «غیر مسالمتآمیز» نهایی، بلکه به
منظور هرچه نزدیکتر کردن آن، و هرچه کمهزینهتر کردن آن، و
هرچه کمتر خونین بودن و کمتر خشن بودن آن، و برای هرچه کوتاه
تر کردن مدت آن نبرد، روی دو مورد زیر میتوان کار کرد:
ـ اعتصاب های فراگیر.
ـ جدا کردن هرچه بیشتر بدنهٔ نیرو های مورد استفادهٔ ج. برای
سرکوب از ج.ا.
هفت
ـــــــــــــــــــــــــ
در مورد اول، یعنی اعتصابهای فراگیر:
اعتصابهای فراگیر ـ به لحاظ تئوریک ـ میتوانند واقعاً عملی
باشند اگر اندکی سازماندهی در کار باشد، که خوشبختانه به دلیل
وجود تشکلهای پیشرو کارگری که توانسته اند به بهایی گزاف،
هویت خود را از طوفانها به سلامت گذر دهند میشود به آن
امیدوار بود.
آنچه در این ارتباط، بسیار اهمیت دارد، حل مشکلات معیشتی
اعتصابکنندگان است. این، شوخی بردار نیست و سبک نیست و مطلقاً
نمیتوان نادیده گرفتش و انتظارات نامعقول از کسانی که بالقوه
میتواننداعتصابکننده باشند داشت.
این، نیاز به تأمین معیشت اعتصابکنندگان دارد.
اگر بخواهیم خود را با عکسالعمل ج.ا تنظیم کنیم و بیم از
تهمت وابستگی داشته باشیم، هیچوقت نخواهیم توانست مشکل را از
طریق صندوقهای تأمین معیشت حل کنیم.
اما جامعهٔ ما به آن حد از بلوغ رسیده است که تهمت وابستگی
نتواند کارساز باشد و کسی آن را به جد بگیرد و از آن بترسد.
این تهمت اساساً آنقدر تکراری شده است که دیگر قدرت
تأثیرگذاری خود را به کلی از دست داده است و به طنز و هزل و
هجو تبدیل شده است.
حتی بدون ذرهیی کمک مالی از داخل، تأمین بودجهٔ لازم این
صندوقها از طریق ایرانیان خارج کشور ـ و حتیالامکان بدون
دخالت نهادهای بینالمللی که بهتر است از این قضیه به دور
بمانند تا کار به دخالتهای دیگر نرسد ـ به خوبی و به راحتی
امکانپذیر است.
مهم، چگونگی رسانیدن سیستماتیک و سازمانیافتهٔ این کمکها به
تکتک اعتصاب کنندگان است، که با توجه به دیجیتالی شدن و
اینترنتی شدن کار ها و حسابهای بانکی و پرداخت حقوقها، در
صورت بیاعتنایی به اتهامات بیمشتری ج.ا میتوان راههایی
برای پرداختهای منظم پیدا کرد.
و این، در صورتی که افراد بسیار زیادی را پوشش دهد، تبدیل به
امری همگانی و عملاً مشروط کنندهٔ چرخش امور جاری کشور به خود
میشود، و در چرخهیی حیاتی قرار میگیرد که امکان مقابله بدون
ایجاد اختلال در کل چرخه را برای ج.ا دشوار میکند.
هشت
ـــــــــــــــــــــــــ
و در مورد جدا کردن هرچه بیشتر بدنهٔ نیرو های مورد استفادهٔ
ج. برای سرکوب از فرماندهی آن:
به خصوص در شرایط جدیدِ بعد از این همه سرکوب عریان و قتل و
جنایت در جریان خیزش جاری، و تزلزلها و ریزشهایی که بر اثر
آن در ابعاد بزرگ رخ داده اند، این موضوع میتواند به طور
جدیتری پیگیری شود.
در این راه، برای طعنهها و یاوهگوییها و لودگیهای کسانی که
جان آدمیان برایشان پول خرد است و خون آدمیان برایشان آب انار
است و همهٔ وجودشان از کینه و نفرت و انتقام و خوی های پستی از
این نوع پر است، نباید کوچکترین بهایی قائل بود و یا ازبیم آن
تردیدی به خود راه داد.
باید بیاعتنا به آنها، تلاشها در جهت جدا کردن افراد بدنهٔ
نیرو های مسلح از فرماندهی این نیروها، و دادن تضمینهای لازم
و البته منطبق بر اصول ادامه یابند.
و افزونتر شوند و جدیتر شوند.
با نقل قسمتی از مقالهیی که یکی دو هفته پیش از آن که خیزش
زن، زندگی، آزادی شکل بگیرد در این باره نوشته بو دم
(۲)، این
مقاله رابه پایان میبرم در حالی که ناگفتهها و نانوشتههای
بسیاری همچنان باقی مانده اند:
دورانی که بخش های بزرگی از بدنهٔ سرکوب، انگیزههای
ایدهئولوژیک قوی و تزلزلناپذیر داشتند، خیلی وقت است که سپری
شده است.
و این، دلایلی چند دارد از قبیلِ:
ـ فروپاشی تدریجی، و گاه نیز ناگهانی باور ها و خوشباوریها،
ـ بوروکراتیک شدن هرچه بیشتر سلسله مراتب و ساختار ها،
ـ مافیایی شدن روزافزون سیستم و سیستمها،
ـ حضور گستردهٔ شبکه های اجتماعی، و در کنار آن نیز رسانههای
جمعی خارج از کنترل ج.ا،
ـ عمومی تر شدن سرکوب مستقیم، که به طرح پرسش هایی منجر شده
است در ضمیر افراد بدنه که حالا دیگر نه با دشمن موهوم یا
غیرموهوم، بلکه با خواهر و برادر و پدر و مادر و فامیل و دوست
و همسایهٔ مسالمتجو و بیآزار خود رو در رو هستند و باید به
روی او سلاح برکشند و جان او را بگیرند یا به زندان و
شکنجهگاهش ببرند.
ولی نباید فراموش کرد که:
اساساً در جریان خیزشهاست که می توان بیشترین امید به بیشترین
میزان ریزش در نیرو های سرکوب را داشت.
این ریزش، واقعیتی است که در متن مبارزه، شکل می گیرد و ساخته
میشود، ولی باید به تحقق آن شتاب داد، و نباید منتظر شکل
گرفتن و ساخته شدن طبیعی و آهسته و خود به خودی آن ماند.
۱۲ فروردین ۱۴۰۲
ققنوس ـ سیاست انسانگرا
ـــــــــــــــــــــــــ
۱ ـ
آزمون و خطا ـ به بهانهٔ ۲۲ بهمن ـ به همین قلم ـ ۲۲ بهمن ۱۴۰۰
www.ghoghnoos.org/aak/220211.html
۲ ـ
تفنگت را زمین بگذار! ـ به همین قلم ـ ۱۵ شهریور ۱۴۰۱
www.ghoghnoos.org/aak/220906.html