گزارش چهره ی هميشه به يادماندنی شعر معاصر ايران،
کمال رفعت صفايی، از شعبده بازی موسوم به «انقلاب ايده
ئولوژيک»، و تاثيرات ويرانگر آن بر جنبش انقلابی ايران عليه
رژيم جمهوری اسلامی
قسمت
اول
برای خواندن قسمت
دوم،
اينجا
کليک کنيد
|
پيشگفتار:
نوشتن اين سطور برای من دشواری هايی در بر دارد. نوشتن درباره مسعود
رجوی که خود را رهبر انقلاب نوين مردم ايران می داند. اما من که خود را
همچنان سربازی در راه آرمان آزادی و برابری می دانم گزارش حاضر را به
کاغذ می آورم و ترديد ندارم که بيش از آنکه مورد سوء استفاده های
جمهوری اسلامی قرار بگيرد به عنوان تجربه ای مفيد و لازم، خلق و انقلاب
ايران، از آن بهره خواهند برد.
مقدمه:
رژيم جمهوری اسلامی يا رژيم قرون وسطايی آخوندها يا رژيم ولايت فقيه يا
رژيم ضد بشری خمينی ...همين که هست هر آنچه هست. به جرم اينکه با سرکوب
مستمر و غارت مداوم انقلاب، آزاذيخواهان را واژگون کرد، بايد واژگون
شود.
اين مهم در کانون خواست ترديد ناپذير خلق، خواست تمام کسانی است که در
مسير مبارزه برای آزادی و برابری، توسط ان رژيم شکنجه و تير باران شده
اند. پس به رغم تغيير فصل ها و رنگ ها، فعل سرنگونی جمهوری اسلامی در
سه زمان صرف ميشود : گذشته، حال، و آينده.
جنايات رژيم جمهوری اسلامی، نظام سلطنتی را در اذهان زنده می کند. بی
ترديد اگر رژيم سلطنتی به مثابه رژيمی سرکوب گر و وابسته به امپرياليسم
ساليان پياپی در حلقه های پيوستۀ نظم سياه طبقاتی، زنجير اختناق را بر
دست و پای جامعه نمی پيچيد، روحانيت در چهره آلترناتيو از "منبر" به
"تخت" پيشروی نمی کرد و نمی توانست در حاکميت مستقر شود. به واقع
توتاليتاريسم شاهنشاهی و سرکوب نيروهای انقلابی ، امکان رشد
توتاليتاريسم مذهبی را در متن جمهوری اسلامی فراهم کرد. از اين نظر اين
دو رژيم لازم و ملزوم يکديگرند و نفی هر کدام به نفی ديگری راه می برد.
رژيم جمهوری اسلامی که از طريق مهار کردن انقلاب ضد سلطنتی و
سرکوب پيش تازان انقلاب پا به عرصـۀ وجود گذاشت. رژيمی که نا
مشروع بود و جز با استمرار و سرکوب نمی توانست در حاکميت باقی بماند.
بنابراين تضاد و رودرروئی نيروهای انقلابی و جمهوری اسلامی هم، از آغاز
اجتناب ناپذير بود.
در اين راستا عناصر عرصۀ نبرد که پيش از قيام ۲۲ بهمن در جامعه وجود
داشتند، در آرايشی آشکار صف آرايی کردند. صفوف پيش تازان انقلاب بر
بستر روشنگری مبارزاتی هر روز فشرده تر شد و هزاران انقلابی پر شور
برای محقق ساختن آرمان آزادی و برابری به سازمان های سياسی پيوستند.
يکی از اين سازمان ها که به لحاظ سنجش نيرويی، انضباط درونی و وسعت
تشکيلاتی از موقعيت مهم و موثر برخوردار بود سازمان مجاهدين خلق ايران
نام داشت.
سازمانی که به اعتبار کارکرد اعضايش در پهنۀ مبارزه با رژيم های سلطنتی
و جمهوری اسلامی، در برهه ای از تاريخ جنبش سياسی ايران کارنامه ای
مملو از فداکاری به جا نهاد.
آنچه در سطر های آينده می آيد گزارشی است از چرخش و دگرديسی ارتجاعی
اين سازمان، تحت فقاهت مسعود رجوی، رهبری که اعتماد مبارزاتی هزاران
عضو اين سازمان را به بی راهۀ "احوالات شخصه" خود کشاند و بر بستر
خون تير باران شدگان، با اختراع انقلاب ايدئولوژيک، "تراژدی قدرت" و
"کمدی ابتذال" را در هم آميخت و جبران ناپذيرترين ضربه را بر جنبش
انقلابی ايران، برای سرنگونی رژيم جنايتکار جمهوری اسلامی و مستقر کردن
آزادی و برابری فراهم کرد.
توضيح:
يک جريان سياسی در هيات سازمان يا حزب، در دو نوبت، دو چاپ از خودش به
دست می دهد. "چاپ اول" و "چاپ دوم". "چاپ اول" دورانی از حيات پديده
سياسی را در بر می گيرد که عليه قدرت حاکم می جنگَد. "چاپ دوم" دورانی
را در متن نظر می گذارد که پديده سياسی خود به قدرت حاکم تبديل شده
است. در "چاپ دوم" ساخت درونی داستان همين است که بود فقط برخی شخصيت
ها ی داستان و چهره هايی ديگر خط خورده اند و شماری از سطرها نيز همان
نيستند که بودند. به هر صورت آنقدر مختصرند که به چشم نمی
آيند.
مسعود رجوی نيز، نه همچون يک فرد که به مثابه "ولی فقيه" يک جريان
سياسی (هر چند کارگزارانش زمينی هستند) او فقط به خدا حساب پس می دهد.
تا به حال، با مجموعه جهان بينی، روش ها و رابطه هايش با جهان بيرون از
خويشتن، "چاپ اول" خودش را بر بساط گذاشته است. بر مبنای اين استدلال
اين گزارش "چاپ اول" نام گرفته است.
اگر مسعود رجوی يا هرکس همچون او بتواند انقلاب ايران را که عليه
حکومت سلطنت زاد آخوندها، آغاز شده است، با سرقت مسلحانه هم به نام خود
کند و در حاکميت مستقر شود، "چاپ دوم" آن بی هيچ تصحيح
و پوزشی همچون "چاپ اول" آن خواهد بود
"چاپ اول" روش های مسعود رجوی را مرور می کنيم :
"خود شيفتگی و تمام خواهی در خون
ديگران"
حدود هزار عضو و هوادار سازمان را به خط کرده اند تا نام رهبر را بر
تپه ای نقاشی کنند:
|