خبر و نظر ۰۰۰ ادبيات و هنر ۰۰۰  نوشته های منتخب يا رسيده ۰۰۰ ويدئوکليپ ـ  ترانه و موسيقی ۰۰۰ انديشه ـ تاريخ ـ علوم انسانی ـ گفتار ها ۰۰۰ طنز و طنز واره ۰۰۰ با شما ـ پرسش ها و پاسخ ها ۰۰۰ آرشيو ـ معرفی بخش ها ۰۰۰ صفحه ی اول

 

تاريخ و تجربه ـ قسمت دوم

کمال رفعت صفايی
 
کمال رفعت صفايی
 
   

گزارش  چهره ی  هميشه به يادماندنی شعر معاصر ايران،  کمال رفعت صفايی، از شعبده بازی موسوم به «انقلاب ايده ئولوژيک»، و تاثيرات ويرانگر آن بر جنبش انقلابی ايران عليه رژيم جمهوری اسلامی

 قسمت دوم

برای خواندن قسمت اول،
اينجا کليک کنيد


شکست ميثاق با ابوالحسن بنی صدر و صدور حکم طلاق برای فيروزه بنی صدر
 
صبح روز ۳۰ خرداد سال ۱۳۶۰ يعنی ساعاتی پيش از تظاهرات بزرگ ، ارگان رهبری درون تشکيلاتی، تحليلی درباره "موقعيت سياسی بنی صدر در مرحله کنونی» ارائه داد . بر اساس اين تحليل بنی صدر در برابر رژيم جمهوری اسلامی از همان موفعيتی برخوردار بود که دکتر مصدق در برابر نظام سلطنتی، به اين دليل دفاع از بنی صدر در دستور کار تمامی نيروهای سازمان قرار گرفت.
 ۳۰ خرداد به پايان رسيد، روز اول تير، جمهوری اسلامی که پيش از آن در گنبد، کردستان و خوزستان دستش به خون آلوده بود با ترور ۵۱ تن از هواداران مجاهدين در شهرهای مختلف ثابت کرد که رژيمی ضد خلقی است. اعدام دهها مجاهد و مبارز را از طريق راديو به اطلاع عموم رسانده شد. از آن پس عمليات بزرگ سازمان آغاز شد. اين سری از عمليات به اتکاء در اختيار داشتن دهها امکان استثنائی (نفوذی) هدف خود را زدنِ "سرِ رژيم" قرار داده بود . نفوذی ها عمليات خود را شروع کردند و اين در حالی بود که هنوز رهبری سازمان نه سلاح فردی در ميان ما تقسيم کرده بود و نه حتی سيانور. البته اعضای مرکزيت از پيش مسلح بودند. پائينی های سازمان و اعضا و هواداران شناخته شده بی سلاح و بدون هيچ امکان استقراری طی چند هفته دستگير و به همراه کسانی که در ۳۰ خرداد دستگير شده بودند تيرباران شدند. در مقابل رژيم جنايتکار جمهوری اسلامی که پيوسته آماده بوده است و آماده است تا چندين و چند برابر هزارانی را که تيرباران کرده است، باز هم تيرباران کند. البته مجاهدين برغم بی کفايتی رهبرشان قهرمانانه مقاومت کردند و بسياری از آنان حتی نام خود را نيز به جلادان جمهوری اسلامی نگفتند.
پس از آغاز فازِ زدنِ "سرِ رژيم" مسعود رجوی به فرانسه رفت. (همان کشوری که تا وقتی محل اقامت او بود نامی همچون "اقامتگاه رهبر انقلاب نوين مردم ايران" را بر پيشانی خود داشت اما پس از پرواز دلنخواه و تاريخساز !!! به بغداد، به ناگهان در ادبيات سازمان به "گذرگاه ولگردان سياسی " تبديل شد.)
 
در پيوند با همين روش ها از جمله پس از " پرواز تاريخساز"! به عراق، مسعود رجوی به ستاد تبليغات سازمان خط داد که با خارجه نشينان بايد از موضع بالا حمله کرد. چرا که از نظر بالاترين فرد سازمان، خارج کشور فقط تا زمانی به عنوان محل فعاليت گروههای سياسی مشروعيت داشت که مسعود رجوی در فرانسه بود. از آن رو "خارجه نشينان فرومايه" و "ولگردان سياسی " که نام مستعار همهء افراد سياسی ايران بود ، رسمأ به ادبيات سياسی سازمان راه يافت. 
باری انقلاب عکسی يا قيام عکس های مسعود رجوی جويبارهائی از خون را در قفای خود جاری کرد و به هيچ قيام مسلحانه توده ای منجر نشد، اما زمينه ای برای انقلاب ايدئولوژيک را مهيا کرد. انقلاب ايدئولوژيک پاسخی به بن بست های استراتژيک و بحران درونی نا شی از آن در سطح تشکيلات بود. مسعود رجوی با عنوان خودفريب "بزرگترين استراتژيک جهان :"
 از "زدنِ سر" عناصر بالای جمهوری اسلامی،
با استراتژی تظاهرات مسلحانۀ ۵ مهر( که قرار بود تا عصر همان روز رژيم را جارو کند !)،
با "زدن سرانگشتان رژيم"( که قرار بود تا پايان سال ۶۱ کار رژيم را تمام کند !)،
با ميثاق با ابوالحسن بنی صدر ( که از نظر رهبری سازمان مصدق زمان بود.)
و با ازدواج با فيروزه بنی صدر( که " ازدواجی در امتداد اسلام و انقلاب" بود.) ،
 و نيز استراتژی تلفنی و "خلق جديد رهبری از دور" (که قرار بود تا پايان سال ۶۳ رژيم را سرنگون کند) ،...
 فقط توانسته بود بر ليست پر افتخار شهدای انقلاب نوين مردم ايران بيفزايد، بی آنکه در عرصۀ استراتژيک، يعنی نزديک شدن به قيام سازمان يافته و مسلحانۀ توده ای برای سرنگون کردن رژيم جمهوری اسلامی گامی پيش گذاشته باشد.
اين همه بحرانی بی سابقه را در درون تشکيلات بوجود آورده بود. بحران در درون هر ساختار سياسی، نتيجه مستقيم شيوه های اتخاذ شدۀ آن ساختار در برخورد با تضادها است. اين بحران ها اگر در آغازِ تولد، از طريق مشارکتِ فعال عناصر متشکله و جمع بندی انقلابی، راه حل اصولی نيابد، گام به گام شديد می شود.
ارزيابی جمعي-انقلابئ بحران های گريبانگير سازمان به هيچ روی در سرشت سيستم ولايت فقيه حاکم بر سازمان نبود. از اين روی بحران درونی سازمان به کلافی سردرگم می مانست که با گذشت زمان بر گره های کور آن افزوده می شد.
برای خارج شدن از اين بحران ها دو راه حل در پيش بود
 يک :
 راه حل مبارزاتی متکی بر پرنسيپ های دشوار انقلابی ، که مسعود رجوی در جايگاه "فرا انقلابی» موضوعيتی برای آن قائل نبود.
دوم :
 راه حل ارتجاعي
 مسعود رجوی راه حل ارتجاعی را برگزيد. بنابراين با تقليد از ولايت فقيه خمينی، برای فرار از محاکمه تشکيلاتی، نردبانی بر نردبان گذاشت و چند بام بالاتر و يا به زبان بهتر به قعر رفت .
 
باری همزمان با مخالفت های بنی صدر بر رابطۀ سازمان با دولت عراق، زمينه و تدارکات طلاق فيروزه بنی صدر چيده شد و برای پيش درمانی آثار منفی بازتاب خبر اين طلاق، که به واقع برخورد و ديدگاه سازمان را در رابطه با عنصر زن بعنوان "کالا" و "موضوع مبادله و مصالحۀ سياسی» برملا می کرد، در نشست های درونی عنوان شد که : "بله در اين ميان زنی قربانی شده است ولی اين از اهميتی برخوردار نيست زيرا ما پيش از ان مسعود را در پذيرفتن اين ازدواج قربانی کرده بوديم (!) و بارها اتفاق می افتاد که در گرماگرم بزرگترين تصميم گيری ها و نشست های دفتر سياسی ، با ورود فيروزه، مسعود را روانه می کرديم تا به روابط او با فيروزه صدمه ای وارد نيايد "!!!(از بيانات مهدی ابريشمچی در اور سور اؤآز در زمستان ۶۳) .
به اين ترتيب در پايان سال ۶۳ در بستر مجموعه ای از هوس بازی های فردی بعنوان يک پاتک تبليغاتی در مورد سؤالاتی که می توانست به خصوص در اين زمينه يعنی برخورد با فيروزه بنی صدر بعنوان يک "زن" در افکار مطزح شود، مريم قجر عضدانلو را بعنوان همرديف مسئول معرفی کرد. بدنبال آن در جايگاه ولی فقيه نوين، بر مبنای ازدواج خود با عضدانلو همسر ابريشمچی، نافوس انقلاب ايدئولوژيک را به صدا در آورد و خطاب به تمام اعضاء سازمان که چيزی جز مبارزه با دو رژيم ضد خلقی سلطنتی و جمهوری اسلامی در کارنامه خود نداشتند، گفت : "گناهان خود را بالا بياوريد" و به اين ترتيب "انقلاب ايدئولوژيک" که نام رمز "انحراف افکار عمومی» و "محاکمات خشن اعضای سازمان" و "تعظيم در برابر عظمت منحصر به فرد مسعود رجوی» بود، آغاز شد .
در نشريه شماره ۲۴۱ به تاريخ ۱۵ فروردين ۱۳۶۴ همزمان با درج اخباری نظير "اعدام های مختلف" ، "ادامه بمباران و ناامنی» در شهرهای بلادفاع ايران در جنگ ايران و عراق،"مکانيسم غارت عمومی، غارت و چپاول گستردۀ مردم"، "اعدام دستجمعی ۱۶ تن از مجاهدين خلق مستقر در جنگل، در زندان ساری» ، در نخستين صفحه به تيتر بزرگ "تصميم به ازدواج "انقلابی و توحيدی» و معرفی رهبری نوين سازمان" بر می خوريم. و چنين ادعا می شود که "اين انقلاب ايدئولوژيک ادامهء همان خون ها و همان فداکاری هائی است که تا کنون نثار شده است"و "رسوبات جهل و جاهلی بايستی در درون خودمان بايد سوزانده شود، حلقات مفقوده‌ی عقيدتی بايستی پيدا و کارسازی شود". تراوشگر اين جملات و کلامات قصار ! کسی نيست جز مسعود رجوی که سه ماه بعد در ۳۱ خرداد سال ۶۴ در اورسوراوآز فرانسه ( در جلسه ای که بعنوان ديدار با اعضای منطقه که برای شرکت در مراسم عروسی آمده بودند) با فروتنی تمام ! برجای خود ايستاد تا بيش از صد عضو دفتر سياسی، مرکزيت، معاونين مرکزيت و مسئولين نهاد ها در حالی که از روی صندلی هايشان بلند شده و صف کشيده بودند، يکی يکی روی زمين بيفتند و پای او را ببوسند. "آقا" پس از اتمام پابوسی ها خطاب به جمع گفت : " مردان سازمان گناهانتان را به خصوص گناهان جنسيتان (!) را روی دوش من و زنان سازمان روی دوش مريم بگذاريد و از زير اين سقف بيرون برويد و همه صفر کيلومتر به مبارزه تان ادامه دهيد. هرکسی که فکر می کند که گناهانش را زمين نگذاشته از اين جا بيرون نرود و بماند تا با او صحبت کنم ."
به راستی چقدر شيادی سياسی بايد به کار گرفته شود که "آقائی» که از يک سو فرهنگ پابوسی را در تمام پيکرۀ سازمانی خود، جاری می کند، از آن سوی ديگر، همچنان مدعی "سوزاندن رسوبات جهل و جاهلی» باشد !!!؟ گويا ان "آقا" چند ساعتی بايد در کلاس اکابر حاضر شود تا از فرهنگ فارسی عميد "رسوبات جهل و جاهلی» را برايش معنی کنند. و نيز از طريق مراجعه به دستاوردهای مبارزاتي-تاريخی جوامع انسانی برايش توضيح دهند که انقلاب نه به مفهوم نشستن اين فرد به جای آن فرد بر تخت قدرت که در معنای وسيع کلمه به مفهوم نابودی سيستم ارزشی کهن در زمينه های اقتصادی، اجتماعی، فرنگی و سياسی و جايگزينی سيستم ارزشی "نو" و پوياست.
البته تا زمانی که مسعود رجوی بر آن است که ولايت فقيه بر دو نوع است : يکی "ولايت فقيه ارتجاعی» و يکی "ولايت فقيه انقلابی»، همچنان نيز بر آن خواهد بود که بوسه بر پای رهبر نيز به دو دسته تقسيم می شود "بوسۀ انقلابی» و "بوسۀ ارتجاعی»."
 
 
نحوۀ اعمال "انقلاب ايدئولوژيک " در دفتر سياسی، کميته مرکزی و بدنه‌ی سازمان
 
زمان و مکان برخورد من با انقلاب ايدئولوژيک
 
بخش نشريه سازمان از نيمه های بهمن سال ۶۳ تا اوائل اسفند همان سال به عراق منتقل شد. من بعنوان عضو بخش نشريه چون هنوز پاسپورتم آماده نشده بود در انتظار صدور پاسپورت و اعزام به عراق، در فرانسه، به "پايگاه جلالزاده " منتقل شدم.
صبح روز ۲۹ اسفند سال ۶۳ تمامی نفرات پايگاه را صدا زدند و بی هيچ توضيح مقدماتی يک نسخه از "اطلاعيه دفتر سياسی و کميته مرکزی سازمان مجاهدين خلق ايران " در اختيار افراد قرار گرفت. اين نخستين بار بود که بعد از چند سال فعاليت در سازمان، از طريق چند برگه اعلاميه از يک تغيير و تحول سازمانی مطلع می شدم. غير از دفتر سياسی و کميته مرکزی که از مدت ها پيش در جريان اختراع مسعود رجوی بودند، ساير اعضاء لابد به دلايل مسائل حاد امنيتئ طلاق و ازدواج ! همزمان با ديگران و چند ساعت زودتر از نيروهای رژيم از داستان مطلع شدند. بر تارک اطلاعيه اين زيرتيترها به چشم می خورد:
""معرفی رهبری نوين سازمان و انقلاب دموکراتيک نوين خلق قهرمان ايران" "رهائی و اعاده ی حقوق زن، شرط ضروری رهائی مرد" و " نقطه عزيمت بک جهش ايدولوژيک در درون مجاهدين".
"اين انقلاب ايدئولوژيک ظرفيت و توان انقلابی مجاهدين را صد چندان نمود و صفوف پولادين ما را هرچه پاکيزه تر و يگانه تر می سازد"." تصميم فرخنده ی انقلابی و توحيدی برای ازدواج خواهر مريم عصدانلو با برادر مجاهد مسعود رجوی» و بعد آيه ای آمده بود با اين ترجمه : "آنانکه رسالت ها و پيام های خدائی را می رسانند و از خدا خشيه و پروا دارند و جز خدا از هيچ کس ترس و بيمی به دل راه نمی دهند و بس است خدا به حسابرسی و کارسازی».
به اين ترتيب رجوی در اولين گام ادعا کرده بود که با اين ازدواج رسالت پيام خدائی را به ديگران منتقل می کند و اعلام کرده بود که جز از خدا از هيچ کس ترس و بيمی به دل راه نمی دهد. تصريح کرده بود که : بس است خدا به حسابرسی و کارسازی.
اما به رغم توسل به "آيه آسمانی» از آنجا که می دانست حرکتِ زمين، ملزومات زمينی می خواهد و نمی شود با امداد غيبی ضرورت اين طلاق و ادواج را توضيح دهد، پس با اسامی نوزده تن از اعضای دفتر سياسی، بيست چهار تن از اعضای مرکزيت، بيست و يک تن از اعضای اجرائی مرکزيت و سه تن از همرديفان مرکزيت، که بيش از نيمی از آنها يک شبه در حضور خود او (در تاريخ ۱۵ اسفند همان سال)، به مقام دفتر سياسی، مرکزيت، اعضای اجرائی مرکزيت و همرديفان مرکزيت منسوب شده بودند، هر کدام به زبانی، ازدواج خدايان را تبريک گفته بودند تا ساير اعضای سازمان، شيوه ی تائيد کردن و تبريک گفتن را بيآموزند.
علی زرکش بعنوان جانشين مسئول اول و فرمانده سباسي-نظامی سازمان (که چند سال بعد بعنوان هوادار سازمان در عمليات موسوم به فروغ جاويدان شهيد شد)، نوشته بود : "با عميق ترين و صميمانه ترين تهنيت ها و با ايمان و قاطعيتی بيش از بسياری از تصميم گيری های تعيين کننده ی سياسي- نظامی، ضرورت و حقانيت اين ازدواج پر برکت و فرخنده را گواهی می دهم و ان را بر تارک ايدئولوی سازمان می شناسم". مهدی ابريشمچی نيز از اينکه افتخار شرکت ور "چنين تصميم گيری مبارک عقيدتی» را داشت سپاسگزار بود.
محمد حياتی از عدم درک عظمت اين رهبری» استغفار " کرده بود . مهدی برائی "با تمام ايمان و درک ايئولوزی اش به رهبری نوين عقيدتی مسعود و مريم و انقلاب عظيم ايدئولوژيک" اين ازدواج فرخنده را گرامی داشته بود.
محمد علی جابرزاده که از مشاور دفتر سياسی با اتکا به تختۀ پرشِ "تأئيد انقلاب ايدئولوژيک" روی سکوی دفتر سياسی رسيده و کمی بعد، رياست تبليغات سازمان به او هديه شد، ( و البته مسعود رجوی پانزده ماه بعد پاگون هايش را کند و در تأسيسات يکی از تيپ های ارتش آزاديبخش مشغول به کار گلًش کرد)، نوشته بود : "اين ازدواج مقدس و انقلابی را به عنوان ره آورد کبير انقلاب ايدئولوژيک درونی سازمان و فراتر از همه حماسه های مجاهدين، به خلق قهرمان ايران تبريک می گويم".
براستی بی انصافی بود اگر مسئوليت ستاد تبليغات که تبليغ خصايص ما فوق انسانی رجوی برايش هم استراتژی بود و هم تاکتيک، به کسی جز جابرزاده محول شود. انسان سرسختی که از تملق گوئی بيزار است براحتی نمی تواند کلمات "مقدس"، "انقلاب"، "انقلاب کبير"و "فراتر از همه حماسه های مجاهدين" را در توضيحِ شأن يک ازدواج به کار بگيرد. ولی جابر زاده استعدادِ ارتجاعی اش شکوفاتر می شود، او ازدواج مسعود و مريم را براحتی از عمليات انتحاری مجاهدين شهيدی همچون : گوهر ادب آواز، مجيد نيکو و ....را که کمربند انفجاری به کمر بستند و با انفجار آن، آيت الله های رژيم ولايت فقيه را به جرم صدور هزاران حکم اعدام، مجازات کردند، فراتر می داند ! و نيز اين ازدواج مسعود و مريم را از حماسه های مقاومت هزاران مجاهد در شکنجه گاه های رژيم که سرانجام نيز بسياری از آنان برای آرمان های آزايديخواهانه خويش جان باختند، فراتر می داند.
و اين همه پس از تأئيد مسعود رجوی به ضرورت تک اطلاعيه منتشر می شود، تا ما نيز به عنوان عضو سازمان بخوانيم و از بزرگان بياموزيم و برای پيوستن به کاروان تأئيد کنندگان، آماده شويم.
بايد گفت صفِ تأئيد کنندگان، که بخشی از آنان سابقه های سال ها مبارزۀ انقلابی را با رژيم شاه و ولايت فقيه را در کارنامه ی مبارزاتی خود داشتند و در چارچوب سازمان برای اعضا و بدنه سازمان، نقش الگو های انقلابی را ايفا می کردند، بر ما بی تأثير نبود، خاصه آنکه با ضعف و قوت هايمان پيوسته در جاده ی اصلی رزم، حرکت کرده بوديم و از تجربه ی افتادن در جاده ی خاکی و شرکت در " ازدواج دوران ساز و تاريخی» نيز بی بهره بوديم و افزونتر اينکه ما بر بستر اعتمادِ مطلق به دستگاه رهبری از بروز هر نوع ترديد و شک، پرهيز می کرديم. اين اعتماد هر چند جاده ای يک طرفه از پائين به بالا بود اما هنوز چاله و چوله هايش از هم نشکافته بود.
 
واکنش اوليه من در برابر اطلاعيه‌ی "انقلاب ايدئولوژيک"
 
من بعنوان يکی از بازماندگانِ مبارزه ی سهمگين و خونين چند سالِ اخير با رژيم ولايت فقيه، شيوه ها و شگردهای جنايتکارانه و خائنانه دشمن را از پيش می شناختم ، اما برای شناسائی خيانت دوستان که با هزل و ابتذال و شياد بازی آميخته بود هيچ آمادگی نداشتم. بنابراين بر سکوی اعتماد مطلق تشکيلاتی، پس از خواندن اطلاعيه به خود گفتم : در جهانی که روزانه هزاران نفر از گرسنگی می ميرند و هزاران نفر در زندان ها کشته می شوند، خُب اين دو نفر هم با هم ازدواج کرده باشند و اسمش را هم بگذارند "انقلاب ايدئولوژيک"، مگر آسمان به زمين می آيد. آن روز هيچ در تصورم نمی گنجيد که کسی يک سازمان را با حياتی بيست ساله به عنوان مهريه و هزينه ی يک ازدواج و تولد يک امام نوين تمام خواه مصرف کند. اما آنچه که تصور ناکردنی بود رخ داد و تازه اين فصل اول داستان بود...
 
روانشناسی اطلاعيه انقلاب ايدئولوژيک
 
بيش از نود در صد اطلاعيه ی انقلاب ايدئولوژيک به تعريف و تمجيد بی کران از مسعود رجوی اختصاص دارد اما چرا ؟
 
 او در آستانه ی يک چرخش ارتجاعی، بايست ليست چشمگيری از نقش منحصر به فرد سياسي-اجتماعی، تشکيلاتی و ايدئولوژيک خود را ارائه می داد و در نقطه ی اوکسيده شدن، با پيشينه ی سياسی سازمان، که متعلق به کارکرد جمعی تمام اعضای سازمان و خلق است، خود را آب طلا دهد.
 در نقطه ی بحرانی سر فروبردن در احوالات شخصيه : تاج افتخارات گذشته را بر سر داشته باشيم تا درخشش تاج به چشم بيايد و تماشاگر، سردرگريبانی را در نيابد. در اطلاعيه از جمله نوشته بود : "اگر رهبری اخص مسعود رجوی چه در سال های زندان و چه پس از انقلاب ضد سلطنتی در کار نمی بود، امروز صورت مسئله ی انقلاب نوين مردم ايران محققأ از اساس بی پاسخ بود ".
 
و نوشته بودند : "مجاهدين اين جايگاه رفيع تاريخی را قبل از هر چيز مرهون ايدئولوژی و رهبری عقيدتی و سياسی مسعود رجوی هستند. معلم بزرگی که همه ی ما حقأ افتخار شاگری اش را را داشته و فی الواقع در مکتب او در زمينه های مختلف کسب کرده ايم". و باز نوشته بود : "تحت رهبری مسعود رجوی، سازمان مجاهدين خلق ايران در رابطه با ساير نيروها و بويژه متحدين سياسی اش هيچگاه دچار تنگ نظری گروهی نشد و هم او بود که با که با بلند نظری دموکراتيک و انقلابی، روابط سازمان ما با ساير نيروها را که حقأ در عهده ی خود او بود، در چارچوب مصالح کلی تمام خلق و انقلاب تنظيم نمود. و براستی حافظِ اساسی ترين و مهمترين حقوق تمام مردم و نيروهای جبهه ای خلق در داخل سازمان مجاهدين خلق ايران بود ". و باز چون نظرشان اين بود که شرم، احساسی است انقلابی (اما برای همسايه إ) نوشته بودند : " رهبری خاصِ مسعود خود واقعی ترين و مشهودترين ضامن يگانگی و رُشد و دمکراسی واقعی و رهبری دستجمعی در درون سازمان مجاهدين خلق ايران بوده است."
و باز کوتاه نيامده بودند و نوشته بودند : "مسعود رجوی هيچ صعوبت و سختی را در حقِ ديگران روا نداشته مگر آنکه خود پبيشابش طعم آن را نچشيده باشد و يا خود پيشتازانه نخستين داوطلب عمل کردن و بر دوش کشيدنش نباشد." (!!!)
و نيز برای دموکراتيزه کردن "امام تازه تولديافته"، به مسئله ی محاکمه ی تک تک اعضای سازمان خيز برداشته بودند و نوشته بوند : " در فضائل اين رهبری يکتاپرستِ انقلابی ، اين نکته نيز قابل توجه است مسعود نه تنها هيچگاه از پذيرش پيشتازانه ی انتظارات وارده به شخص خود، دريغ نکرده، بلکه خطاها و اشتباهات سازمان را در زمينه های مختلف نيز ولو اينکه مستقيمأ هيچ نقشی در انجام آن نداشته، پيوسته به تمام و کمال به گردن گرفته است". و بعد همچنان کلمات را که گويا در تبِ فضائل شماری بی محتوا می شوند، به کار گرفته و نوشتند که : "در پرتو رهبری مسعود، در آستانه ی جهش ايدئولوژيک و تشکيلاتی عظيم ديگری هستيم که آثار گسترده ی استراتژيکی و اجتماعی و سياسی آن به موقعِ خود به وحله ی ظهور خواهد رسيد".
و برای ثابت کردنِ اينکه مسعود رجوی، انقلابی ترين مرد جهان معاصر !!! است، مشت محکمی هم بر دهان سازمان ها و احزاب انقلابی حاضر زده و نوشتند:
"در يک کلام بار ديگر تحت رهبری ايدئولوژيکی مسعود رجوی ما مجاهدين در مواجهه با تضاد بين زن و مرد که يکی از پيچيده ترين تضاد ها است، گامی انقلابی و يکتاپرستانه ی عظيمی به جلو برداشتيم، گامی که فی الواقع در کليه ی سازمان ها و احزاب سياسی بی نظير است."
و بعد برای نوه ها و نتيجه های جامعه ی قران بيست و يکم که با انتظار کشيدن عادت کرده اند، نويد دادند که : " بر همين روال آثار عظيم ايدئولوژيکی و سياسی اجتماعی رهبری مسعود و مريم در طولِ زمان به ظهور خواهد رسيد".
و سپس برای ثبت در تاريخ ادبيات فکاهی ايران، با يک پُل هوائی، رهبری سازمان که هنوز حتی در يک نمايش فرماليستی نيز به تأئيد اعضای سازمان نرسيده بود، را به سوی انقلاب دموکراتيک نوين مردم ايران، صادر کردند و نوشتند : " بنابراين ترکيب مسعود- مريم از اين پس رهبری نوين سازمان مجاهدين خلق ايران را که همانا انقلاب دمکراتيک نوين مردم ايران نيز هست، مشخص می کند".
 
آموزش غيرمستقيم تبريک گوئی
 
در حين مطالعه‌ی اطلاعيه ی انقلاب ايدئولوژيک، ابولفصل امشاسپند، عضو مرکزيت سازمان ( اين فرد بعدها در سال ۶۵ در عراق خلع رَده شد و در آستانه تبعيد به اردوگاه از طريق بوسيدن پای محمد حياتی، گناهانش را بخشيدند و در آخرين عمليات ارتش ايدئولوژيک رجوی از پای در آمد.) به افراد پايگاه جلال زاده گفت :
""خُب تبريک می گوئيد يا نه ؟ " در پاسخ او دو نفر از معاونين مرکزيت سازمان که قبلأ در نشست اورسواوآز، معروف به نشست "شقه شدنِ دفتر سياسی» شرکت کرده بودند، طبق برنامه ای از پيش طزح ريزی شده برای اينکه به افراد سازمان بياموزند که چطور بايد موضع بگيرند به نوبت گفتند که :
" از صميم قلب و با تمام وجودمان، اين ازدواج تاريخی را به مسعود و مريم تبريک می گوئيم، واقعأ بايد قدر و ارزش اين رهبری را درک کرد، ما تا به حال عظمتِ اين رهبری را خوب نشتاخته بوديم. هرکس که تبريک نگويد معلوم است که خودش ناخالصی های بورژوآزی و طبقاتی دارد و بايد برود و مشکل خودش را پيدا کند... " جملاتی از اين قبيل که ترجمانِ ادبياتی ارتجاعی بود. بدين ترتيب ما نيز هرکدام برای ماندن در سازمان و ادامه ی مبارزه با رژيم، بايد اين "زبان جديد" را ياد می گرفتيم. و دستور کارِ روز را که عبارت بود از تبريک گفتن و تمجيد های آسمانی از مسعود رجوی، آماده می کرديم. همنوازی حلال و تکنوازی حرام . و ما که فقط در دوران حاکميت رژيم ولايت فقيه در پهنه های سياسی و نظامی، همراه و همنوا مبارزه کرده بوديم، بعادت بايد همسرائی می کرديم و به عبارت ديگر، اشتراک عمل در رزم انقلابی، در دورانی تب آلود به اشتراک موضع گيری مثبت در قبال انقلاب ايدئولوژيک تبديل شد .
در کاوشی روانشناسانه، ما که در کنار هم می جنگديم ، در کنار هم نيز به غلط برای يک ازدواج و طلاق و بازجوئی ها و محاکمه های پس از آن که به نام "انقلاب ايدئولوژيک" را هم بر خود نهاده بود، هورای تأئيدآميز سر می داديم، چرا که با هم بودن مهم بود.
برای يک انقلابی، زندگی مشترک، رزم مشترک، اعتماد مشترک، به ياد آوردن خاطرات مشترک، زيباترين است، به همين جهت آنگاه که "زنگ های خِرَد" انحراف را اخطار می کنند، "عاطفه مشترک" پيروز می شود و او را با موج می برَد. پس بی جهت نبود که رهبری سازمان با اتکاء به اين اعتماد و عاطفه ی مشترک، کم و بيش می دانست که تا روشن نشدنِ ماهيت انقلاب ايدئولوژيک، اثر انگشت تمام اعصای دفتر سياسی، کميته مرکزی، مسئولين نهادها، عضوها و سمپاتيزان ها را در قباله ی ازدواج خود خواهد داشت.
 
نخستين نشست توضيحی عمومی توسط يکی از اعضای دفتر سياسی حول اطلاعيه ی انقلاب ايدئولوژيک، بعد از ظهر روز چهارشنبه ۲۹/۱۲/۶۳، توسط حسين ربوبی يکی از اعضای دفتر سياسی در پايگاه جلال زاده، در حومه پاريس برای ما برگزار شد. حسين ربوبی که خود در اورسوراوآز انقلاب کرده بود و از ايدئولوژی مسعود رجوی "پُر شده " بود، بعد از مقداری مقدمه چينی رو به جمع کرد و گفت : " اگر تمام اعضای دفتر سياسی يک طرف باشند، و مسعود يک طرف، شما به کدام سمت می رويد ؟ آيا مسعود را انتخاب می کنيد يا اعصای دفتر سياسی را ؟" افراد که با خواندن اطلاعيه بقدر کافی در بهت و حيرت و ناباوری فرو رفته بودند در برابر اين پرسش سکوت کردند. طبق طرح آنهائی که وظيفه داشتند تا در اين شاه بازی نوين نقش محوله را با تردستی تمام ايفا کنند، رشته کلام را به دست گرفتند و نخستين نفر که در برابر مسعود "بالا آورده" بود و داروی تحول را يک ضرب نوشيده بود گفت : "من مسعود را انتخاب می کنم، دفتر سياسی بدون مسعود که معنی ندارد، اصلأ دفتر سياسی را مسعود بوجود آورده، اعضای دفتر سياسی پرورش يافته خودش هستند، مسعود خودش معيار ايدئولوژی است ..." و از اين دست با مناسبت و بی مناسبت، عبارت مختصرِ : "مسعود برترين است" به وسيله ی پامنبری های ديگر تکرار شد. تا آن زمان مسعود که عنوان "مسئول اول سازمان" را داشت، بنا به استدلالات جديد بر اثر پذيرش ازدواجی تؤام با "مشقات"! و "شدائد" ! تحول بسيار شگرفی در او بوجود آمده بود و با بالهای نوين از سقف مسئول اول بودن، عبور کرده و مقامی فراسازمانی يافته بود. پس چه جای تعجب که "مسئول اول" در لباس "رهبر ايدئولوژيک" ظهور کند.
چرا بايد همچون کشيش های خشک مغز، انگشت حيرت به دهان بگيريم . توقع بی جائی خواهد بود اگر از مسئول اول يک سازمان بخواهيم که به نردبان ترقی بی اعتِنا باشد و هميشه مسئول اول بماند. خاصه اينکه مسئول اول بايد خود را به دردسرهای بحثِ جمعی حول مسائل سياسی سازمان، استراتژی سازمان، تشکيلات سازمان و هزار و يک مسئله ی ديگر آلوده کند. در صورتی که رهبر ايدئولوژيک با يک فتوا کاری می کند که تمام اعضای دفتر سياسی، مرکزيت و بدنه ی سازمان، با هزاران ساعت، بحث و استدلال در انجام آن می مانند.
 به همين دليل بايد بين تمام سازمان و مسعود يکی را انتخاب کرد. هيچ پرسش و ابهامی هم در کار نيست. مسعود را هم می شناسيم. ارزشِ يک مويش از تمام قواره ی دفتر سياسی و کلِ سازمان بيشتر است. بحث های ذهنی و تجريدی را بگذاريد کنار. کارنامه طرفين را ارزيابی کنيد. مسعود يک طرف کلِ سازمان يک طرف. ارزشِ کدامشان بيشتر است ؟ اگر ارزش عبارت باشد از فداکاری، پايداری، قاطعيت، دانش، انتقاد پذيری، مسئوليت پذيری، صداقت، سخاوت، جسارت... آيا همه ی اينها در مسعود رجوی به تمامی در مسعود رجوی يافت می شود يا در سازمان ؟ بی هيچ ترديد در مسعود رجوی، اصلأ سازمان مجاهدين خلق ايران به اعتبار مسعود رجوی سازمان مجاهدين خلق ايران شده است. نه اينکه مسعود به اعتبار سازمان مجاهدين خلق ايران، مسعود رجوی شده باشد. او می تواند "دفتر سياسی» تعيين کند، می تواند "مرکزيت " تعيين کند، می تواند سازمان تعيين کند، اما "سازمان" مگر می تواند "رجوی» تعيين کند ؟
به هر ترتيب بايد "ايدئولوژيکمان" رهبری را تأئيد می کرديم. آن روز پس از اينکه يکی دو نفر از زنان مجاهد در شاه بازی مذهبی اورسوراوآز، کار آزموده شده بودند، قاطعانه به دهان دفتر سياسی و کل سازمان کوبيدند و مسعود رجوی را انتخاب کردند. نوبت به سايرين رسيد. چند تن از زنان و مردان مجاهد هم رجوی را تأئيد کردند. من هم با اين استدلال که داستان چندان هم پيچيده نيست، رجوی را که در ذهنم رجوی سال های گذشته بود، تأئيد کردم. وخام خيالانه به خود گفتم : مسعود رجوی کسی نيست که بگويد دفتر سياسی و مرکزيت، بی دفتر سياسی و مرکزيت. او با اين روش ها می خواهد ما را نيز به نقطه تصميم گيری بکشاند. تا هم خودش و هم انقلاب ايدئولوژيکش را تأئيد کنيم. ضمن اينکه انقلاب ايدئولوژيک هم هنوز برای من حکم يک کودتای ارتجاعی و مبتذل را نداشت.
 
پس از من نوبت به ديگران رسيد. در جمع فقط همسر من، بعد از توضيحات مختصری در رابطه با تکيه بر آنچه از اصول اوليه ی سازمان و "سانتراليسم دموکراتيک" می داند گفت : "نظر يک جمع که طبعأ به وسيله ی يکديگر اصلاح شده، از نظر يک فرد معتبر تر می باشد و به اين جهت دفتر سياسی را بر می گزينم" . او هنوز آخرين کلمات را بزبان نياورده بود که توسط چند تن از همان افراد پامنبری، بوسيله ی کلمات و جملات تحقيرآميزی مبنی بر نداشتن درک و عقب افتادگی و غيره مورد حمله قرار گرفت و سپس حسين ربوبی يک ساعتی آسمان و ريسمان را به هم بافت تا لباس ترديد ناپذيری را بر تن مسعود رجوی بپوشاند و موقعيت و موضع او را همان عرش اعلائی که بود تحکيم کند. او از جمله گفت :" دفتر سياسی و مرکزيت را خود مسعود رجوی پرورش داده و صلاحيت مسعود ترديد ناپذيرو بی رقيب است."
سپس يکی ديگر از افراد گفت : " در قبال جريان انقلاب ايدئولوژيک من تنها نگران واکنش جامعه هستم و به هر حال مردم نمی پذيرند."
حسين ربوبی جواب داد : "ما که به دنبال جامعه حرکت نمی کنيم، ما پيشتاز هستيم. پيشتاز هميشه پيشاپيش جامعه حرکت می کند. اگر ما به اين موضوع فکر کنيم که مردم چه خواهند گفت ؟ و مردم چه نخواهند گفت ؟ مردم با ما خواهند آمد يا نخواهند آمد ؟ هيچگاه نمی توانيم گامی به پيش برداريم. اين انقلاب سنت های ارتجاعی را در هم می شکند. وانگهی در نقطه ی اتخاذ تصميمِ ايدئولوژيک، نبايد به عوامل بازدارنده فکر کرد، بايد عاشورا وار حرکت کرد نتيجه عمل هر چه می خواهد باشد. نبايد چُرتگه انداخت که اين عمل و اين حرکتِ ما چه حاصلی خواهد داشت، در حلِ تضاد، بايد رفت، بايد با سر هم رفت وگرنه در جا می زنيم. مثلاً‌ ورود به ۳۰ خرداد را هم ما، با ايدئولوژيکمان تصميم گرفتيم. انقلاب ايدئولوژيک يک تصميمِ ايدئولوژيک است."
در هر حال پس از سخنرانی دانشمندانه ی ! عضو دفتر سياسی که طی آن هم دفتر سياسی، هم مرکزيت و هم اعضا و هواداران سازمان و دست آخر خلق ايران را به ته صف فرستاد، تا پشت مسعود رجوی صف بگيرند، نخستين نشست به اين ترتيب به آخر رسيد....
 
(ادامه دارد)

 
برای خواندن قسمت اول، اينجا کليک کنيد
 

خبر و نظر ۰۰۰ ادبيات و هنر ۰۰۰  نوشته های منتخب يا رسيده ۰۰۰ ويدئوکليپ ـ  ترانه و موسيقی ۰۰۰ انديشه ـ تاريخ ـ علوم انسانی ـ گفتار ها ۰۰۰ طنز و طنز واره ۰۰۰ با شما ـ پرسش ها و پاسخ ها ۰۰۰ آرشيو ـ معرفی بخش ها ۰۰۰ صفحه ی اول