دولت ايران يا جمهوری اسلامی با دولت اسرائيل از
جهت مبانی ساختاری يا مهندسی اجتماعی ـ سياسی با هم در شباهت کامل قرار
دارند. ساختمان اين دو دولت بر دو پايهء اسطوره های مذهبی از سويی و
واقعيات ملموس دنيايی استوار شده است. جمهوری اسلامی بر پايهء قانون
اساسی آن، استوار است بر اسطورهء امام غايب که هم معصوم است و هم رهبر
و راهنمای الهی امت است؛ چنان که ساختار اجتماعی و سياسی حکومت آن ناشی
از ايمان به خدا و تسليم دربرابر مشيت و تشريع الهی ست. اما تجسم و
تجسد اين اسطوره در ولايت يا قدرت و حاکميت بر امت در آنجايی ست که
اسطورهء امامت الهی و رهبری مستمر امام غايب و معصوم در بند ۵ از اصل
دوم قانون اساسی جمهوری اسلامی، در بند ۶ از همين اصل به اجتهاد مستمر
فقهای جامع الشرايط بر اساس کتاب و سنت و معصومين واگذار می شود؛ يعنی
از اسطورهء مذهبی امام معصوم غايب در قانون اساسی جمهوری اسلامی،
حاکميت و حکومت هيولايی از ظلمات تاريک انديشی قرون وسطايی به عنوان
ولايت مطلقهء فقيه يا جمهوری اسلامی پا به جهان نو می گذارد. راقم اين
سطور در نوشته ای ديگر زير عنوان «جمهوری اسلامی ـ دولت مجهول الهويه»
براساس نگاهی بر قانون اساسی اين جمهوری ساختگی قلم زده ام و اينک به
شباهت دولت اسرائيل با اين جمهوری می پردازم که اين خود نيز بر دو
پايهء اسطورهء دينی و ايدئولوژی سياسی با استفاده از شرايطی که به
تأسيس آن کمک کرده استوار شده است. دولتی که در ذات ساختاری خود،
ساختگی و به همين جهت بر خلاف ادعای خود استبدادی ست.
اسرائيل مدعی ست که بر اساس ساختار سياسی دولت مدرن يعنی حقوق شهروندی
افراد، برپايهء انتخابات و تفکيک قوای سه گانهء حاکم بنا شده است و از
اين نظر تنها دولت دموکراسی در خاور ميانه است. اما اين ادعا به دلايل
گوناگون، از جمله دلايل زير، مخدوش و بی پايه است و در نتيجه، دولت
اسرائيل نه فقط يک دولت دموکرات نيست، بلکه يک دولت مستبد خودکامه است.
کشور اسرائيل و به دنبال آن دولت اسرائيل از دوپايه ترکيب شده که از
اساس و خواه ناخواه محکوم به استبداد مطلقه می شود. پايهء اولِ استبداد
مطلقهء اسرائيل بر اسطورهء «قوم برگزيده» «ارض موعود» و «حق مالکيت
ابدی بر سرزمين کنعان يا فلسطين» استوار می شود که خداوند به قوم يهود
و دوازده سبط و قبيلهء فرزندان يعقوب بخشيده است. بدين صورت، سرزمين
فلسطين محل سکونت اختصاصی مردمی ست از نژاد يهود و مذهب يهود و در
نتيجه، حقانيت دولت اسرائيل متکی به الهيات قوم يهود است. ابراهيم
بنيانگذار ايمان يهوديت و موسی قانونگذار آن است که اصول آن در کوه
سينا از سوی خداوند به موسی ابلاغ شده است.
پايهء دوم استبداد مطلقهء اسرائيل بر ايدئولوژی سياسی صهيونيسم استوار
است، يعنی حق سکونت مردمی بدون سرزمين بر سرزمينی بدون مردم. ندای اين
حق مجعول از يهوديان اروپا منعکس می شود و صهيونيسم تحقق اين خواسته را
در ايدئولوژی خود نمايندگی می کند. هدف صهيونيسم استقرار هرچه فزونتر
يهوديان در جامعه ای ملی و خودمختار يا مستقل در سرزمين فلسطين است.
تئودور هرتزل يهودی روزنامه نگار اتريشی در کتاب خود به نام «دولت
يهود» که در سال ۱۸۹۶ منتشر شد مبانی تشکيل دولت يهود را حول جامعهء
متشکل از يهوديان پراکتده در جهان تشريح می کند. در سال ۱۹۰۱ به ايجاد
صندوق ملی يهود برای خريداری اراضی فلسطين می پردازد و از آن پس، با
انتشار اعلاميهء بالفور وزير خارجهء امپراتوری انگليس در سال ۱۹۱۷ مبنی
بر شناسايی حق يهوديان بر تشکيل ميهن ملی يهود در فلسطين، جريان مهاجرت
يهوديان به فلسطين سريعتر و سازمان يافته تر می شود. با فروپاشی
امپراتوری عثمانی پس از جنگ جهانی اول در تقسيم سرزمين های عربی
خاورميانه و نزديک، سوريه و لبنان تحت حمايت فرانسه و سرزمين عراق به
يکی از پسران شريف مکه، امير فيصل، و سرزمين نوساختهء اردن به پسر ديگر
او امير عبدالله و سرزمين فلسطين زير نظر و تحت الحمايهء امپراتوری
انگليس قرار می گيرد. در زير اين نظارت است که آژانس بين المللی يهود
از سويی به خريد هرچه بيشتر اراضی فلسطين و از سوی ديگر به گسيل کردنِ
هرچه بيشتر يهوديان به داخلهء فلسطين و تشکيل سازمانها و تعاونی های
يهودی ادامه می دهد و حتی برای مبارزه با مخالفت مقامات انگليسی به
ورود مخفيانه و قاچاقی يهوديان در برابر اعتراض روزافزون ساکنان اصلی
فلسطين، دست به تشکيل سازمان های تروريستی نظير سازمان هاگانا و سازمان
ايرگون می زند که رؤسای آن از قبيل آريل شارون و مناحيم بگين و موشه
شاروت و... بعدها پس از تشکيل دولت اسرائيل به مقامات مهم وزارت و نخست
وزيری و نمايندگی در کنيسه يا پارلمان اسرائيل می رسند.
با پيروزی حزب ناسيونال سوسياليسم آدولف هيتلر در آلمان در انتخابات
سال ۱۹۳۳ و صدر اعظمی هيتلر، احساسات بنيادگرايی افراطی ملی نازی ها از
سويی، و سرخوردگی مردم آلمان از تحميل قراردادهای تحقيرآميز فاتحان جنگ
جهانی اول در کنفرانس ورسای از سوی ديگر، راه را برای القای تئوری نژاد
برتر و ادعاهای نژادی عليه يهوديان و اقليت های نژادی ديگر نظير کولی
ها به وسيلهء هيتلر و افراطيون طرفدار او هموار می کند. افزايش تدريجی
فشار و تجاوز حکومت نازی ها بر زندگی روزانه و فعاليت های اجتماعی و
فرهنگی يهوديان در آلمان و سپس در ساير ممالک همجوار در اروپا و
مخصوصاً در اروپای شرقی و روسيه و کشورهای بالتيک، ترس از وضع حال و
آينده به افزودنِ هرچه بيشترِانديشهء اسطورهء سرزمين موعود و نژاد
برگزيدهء خدا و در نتيجه، سرعت ضربآهنگ مهاجرت به سوی فلسطين از
چهارسوی اروپا کمک کرد که قبلاً تحکيم ساختارهای اجتماعی و سياسی و
اقتصادی کانون يهود در فلسطين، جواز تأسيس آن در سال ۱۹۱۷ در اعلاميهء
بالفور وزير خارجهء امپراتوری انگليس صادر شده بود.
بدين ترتيب، راه نهايی و محتوم دولت اسرائيل بر اساس دو پايهء اسطورهء
الهيات ماقبل تاريخی از سويی و ايدئولوژی سياسی مدرن صهيونيسم در دهه
های آخر قرن نوزدهم از سوی ديگر، با کشتار ميليون ها يهودی به جرم
تعلقات مذهبی و نژادی در اروپا و در درون فضای مسيحيت زير نگاه بی
تفاوت واتيکان و پاپ پی دوازدهم هموار گرديد. اروپای مسيحی که در آغاز
چشم از خطر روزافزون قدرتمندی نظامی آلمان نازی و سپس تبليغات پرنفوذ
ضد نژادی و فشار گستردهء سازمان های ضدِ يهودی نازی بسته بود، در پايان
کار هيتلر، بار سنگين تحمل شرم و بی غيرتی و سازشکاری خود را دربرابر
ميليونها يهودی کشته در کوره های آدم سوزی گشتاپو بر دوش وجدان خود
داشت.
اين بار سنگين وجدان به خواب رفتهء اروپای مسيحی دموکرات می بايست به
صورتی کاملاً دلخواه بازماندگان يهودی اردوگاه های نازی که از قبل،
مقدمات آن در قالب آرزوی ديرينه الهيات و ارض موعود و ايدئولوژی
صهيونيستی کانون يکپارچهء يهوديت تعبيه شده بود، از دوش اروپای فاتح در
جنگ دوم جهانی که حمايت بيدريغ آمريکا را نيز در پشت سرِ خود داشت
برداشته می شد. و چنين شد که در سال ۱۹۴۸ اين بارِ شومِ شرم و بی غيرتی
اروپای دموکرات مسيحی به کمک آمريکا و به رأی شورای امنيت سازمان ملل
به دوش اهالی تاريخی سرزمين فلسطين بدون کسب رأی از آنها گذارده شد و
سرزمين فلسطين به دو قسمت نامتساوی به نفع يهوديان و به ضرر اعراب
مسلمان و مسيحی آن تقسيم گرديد.
بدين ترتيب دولت اسرائيل از اساس، برپايهء مالکيت الهی دو ستون نژادی و
مذهبی قوم برگزيده بر ارض موعود تشکيل شد. اما تحقق عملی و واقعی
مشروعيت اين مالکيت اسطوره ای، در قالب ايدئولوژی صهيونيسم بر اساس
انکار حق مردم فلسطين بر سرزمين تاريخی خود بود تا آنجا که به هر وسيله
از تشکيل دولت مستقل فلسطين حتی در همان بخش از سرزمينی که بدون ارجاع
به رأی ساکنين آن تقسيم شده بود جلوگيری کنند و تا آنجا که ممکن است با
اعمال زور و تجاوز و تحريک و توطئه، اهالی شهرها و شهرک ها و دهکده های
فلسطينی را مجبور به ترک خانه و زندگی و باغ و مزرعهء آبا و اجدادی خود
نمايند.
در نتيجه، در سرزمينی با هويت تاريخی چندين صد سالهء ساکنين آن، دولتی
تشکيل شد که از اساس در تقابل با حقايق تاريخی اين سرزمين بود با
رهبران و مؤسسين مجهول الهويه ای که بدون داشتن ريشه در خاک فلسطين، از
چهار سوی دنيا عموماً و از اروپا و اروپای شرقی خصوصاً با زبان ها و
آداب و رسوم گوناگون مربوط به محل سکونت پيشين خود، به کمک صندوق های
کمک کانون های يهودی در اروپا و آمريکا و شبکه های سياسی صهيونيستی آن،
در چارچوب دولت اسرائيل جاسازی شدند و به دنبال تشديد اختلاف و کشمکش
بين اسرائيل و دول عرب و تداوم شکست ارتش های عرب دربرابر اسرائيل که
به آخرين سلاح های آمريکا و اروپا مجهز شده بود، به تشديد جريان مهاجرت
خانواده های يهودی ساکن کشورهای شمال آفريقا و کشورهای خاور ميانه به
اسرائيل انجاميد. به اين ترتيب، در گام نخست، مسألهء اصالت وجود نظام
دموکراتيک در ساختار دولت اسرائيل مورد تأمل است که کشوری ست بدون
سابقهء تاريخی و بدون مرزهای جغرافيايی مشخص که از عمر آن بيش از ۶۱
سال نمی گذرد و تأسيس آن ناشی از تصميمی ست گرفته در خارج از مرزهای
ناموجود آن و بر اساس اراده ای خارج از خواست ساکنين اصلی آن، و به علت
حوادث و فجايعی که هزاران کيلومتر دورتر از آن سرزمين به دست فاشيست
های اروپای مسيحی بر يهوديان ساکن آن قاره گذشته است. به همين جهت
دولتی ست که تأسيس آن از آغاز، برای ساکنين اصلی آن پديده ای مجهول
الهويه و ناشناخته و بيگانه بود و طبعاً از همان روزهای نخستين تا
امروز، قدرت اثبات طبيعی بودن و يگانه بودن هستی تاريخی و جغرافيايی
خود را در منطقه، جز با توسل به زور و خشونت و ارعاب و اتکا به کانون
های پرنفوذ خود در خارج نداشته است. دولتی که در زندگی دائمی، با تکيه
بر ارتش، دائماً دست به ماشه است و با احساس ناايمنی دائمی از همسايگان
و با اجبار به اعمال ترس در همسايگان به خاطر ترس از آنها زندگی می
کند، نمی تواند دولتی دموکرات باشد. علاوه بر اين، پايهء مشروعيت دولت
اسرائيل اول بر اسطورهء ارض موعود و قوم برگزيده و دوم بر ايدئولوژی
صهيونيسم نهاده شده است و در نتيجه دولت اسرائيل دولتی ست منحصر به قوم
يهود و مذهب يهود. ساختار يک دولت متکی به نژاد مخصوص و مذهب مخصوص نمی
تواند هم دموکرات باشد و هم تصاحب سرزمين های ديگران و تجاوز به حقوق
ديگران را با تکيه به اسطوره های ماقبل تاريخی خود توجيه کند؛ زيرا در
دموکراسی، هدف وسيلهء توجيه اسطوره و ايدئولوژی سياسی نمی شود. ساکنين
اسرائيل را يهوديانی تشکيل می دهند که اکثريت آنها از کشورهايی مهاجرت
کرده اند که در آن کشورها هرگز دولت ها دموکرات نبودند و حتی امروز نيز
نظير روسيه وکشورهای شمال آفريقا و خاور ميانه دموکرات نيستند و يا
هنوز فرهنگ و آداب و سلوک دموکراسی در جامعهء آنها به خاطر صدها سال
استبداد و خودکامگی نهادينه نشده است. دهها هزار يهودی روسی و
اوکرايينی و کشورهای بالتيک و اروپای شرقی که صدها سال در نظام استبداد
تزاری و سپس هفتاد و اندی سال در نظام کمونيستی استالينی زندگی کرده
اند يا دهها هزار يهودی مهاجر از کشورهای آفريقای شمالی و اتيوپی و
خاورميانهء عربی چه سابقه و تجربه ای از دموکراسی و حقوق شهروندی داشته
اند؟ و گذشته از آن، شيرازهء پيوند و رشتهء اتصال اين چند ميليون يهودی
که به تدريج از نقاط مختلف جهان با فرسنگ ها فاصله از يکديگر در
چهارچوب يک دولت نوساخته جمع آوری شده اند چيست جز اسطورهء قوم برگزيده
و ارض موعود از سويی و فرار از خصومت های نژادی و تبعيض های قومی و
مذهبی دولت های خودکامه و بعداً خروج آنها از سوی ديگر؟ اما تخم
دموکراسی در اسرائيل برخلاف ادعای مؤسسين آن هرگز در فرهنگ مهاجرين
گريخته از کشورهای اسير در خودکامگی کاشته نشد به اين دليل که اولاً
اکثريت اين مهاجرين يهودی خود از تجربهء دموکراسی و عمومی بودن حق
آزادی برای همه محروم بودند و ثانياً گذشته از آنکه به اعتبار زندگی در
کشورهای مختلف و فرهنگ های مختلف بيگانه از هم بودند (نظير يهوديان اهل
روسيه و يهوديان اهل عراق و ايران و...) اما در ادامهء سياست رهبران
صهيونيست که هدفی نداشتند جز جلوگيری از تشکيل دولت مستقل فلسطين و
احداث کلنی های تازهء يهودی با تجاوز تدريجی به اراضی متعلق به مردم
فلسطين، متفق القول و يکپارچه بودند. در مدت ۶۱ سال که از عمر دولت
اسرائيل می گذرد با عبور از جنگ های متوالی با همسايگان مسلمان عرب و
۴۲ سال اشغال نظامی سرزمين های مردم فلسطين از سال ۱۹۶۷ دشمنی و خصومت
با مردم فلسطين با تکيه بر حمايت بدون قيد و شرط آمريکا و اروپا به شرط
لازم و واجب حفظ موجوديت اسرائيل تبديل شده است و به اين جهت در مرکز
سياست دولت اسرائيل، ضرورت ايجاد احساس ترس و وحشت در همسايگان عرب و
مردم فلسطين از ارتش اسرائيل و روش های خشونت بار آن در تجاوز به زندگی
و هستی مردم فلسطين، جای خاص خود را دارد. نوع توحش و بربريتی که در
حمله به نوار غزه از اواخر دسامبر ۲۰۰۸ تا ژانويه ۲۰۰۹ از سوی ارتش
اسرائيل به ظهور رسيد، خود انعکاس خشمی بود که از مقاومت بی سابقهء
نيروهای حزب الله لبنان در حمله اسرائيل به لبنان در سال ۲۰۰۶ در ژنرال
ها و رهبران سياسی اسرائيل ايجاد شده بود.
استراتژی سياسی ـ نظامی دولت اسرائيل با آگاهی از فساد و استبداد رژيم
های همسايهء عرب و ضعف ساختارهای سياسی ـ نظامی اين رژيم ها و وابستگی
آنها به حمايت آمريکا و شرکت های استثمارگر نفتی، بر اساس ايجاد ترس و
وحشت دائمی اين رژيم ها از ماشين جنگی اسرائيل و قدرت ويرانگر آن است.
اين سياست در تمام جنگ های پس از تأسيس دولت اسرائيل ميان آن دولت و
کشورهای همسايهء آن نظير مصر و سوريه و اردن و لبنان با شکست ارتش های
عرب به تجربه رسيده بود. اما مقاومت سازمان سياسی ـ نظامی حزب الله
لبنان با تکيه بر حمايت مالی و تسليحاتی جمهوری اسلامی دربرابر تهاجم
نظامی اسرائيل در ۲۰۰۶ برای اولين بار افسانهء ناتوانی اعراب از مقاومت
دربرابر ارتش اسرائيل را درهم پيچيد. از رهگذر جبران اين شکست، يعنی
اعادهء احساس ترس و وحشت اعراب از ارتش اسرائيل بر سر نوار غزه و مردم
بيدفاع و محصور در حصاری که اسرائيل به دور آنها بسته است، ارتش
اسرائيل به آنچنان بربريت و توحشی دست زد که اکنون پس از گذشت هفت ماه،
طبق گزارش کميسيون تحقيق سازمان ملل متحد تهاجم ارتش اسرائيل در نوار
غزه به عنوان جنايت جنگی اسرائيل شناخته شده است. درواقع، تيری که دولت
به اصطلاح دموکرات اسرائيل برای اعادهء حيثيت شکست خوردهء ارتش خود به
سوی مردم بی دفاع و محاصره شدهء غزه رها کرد کمانه کرد و به قلب دولتی
برگشت که ثابت کرد برای ايجاد حقانيت زورکی تاريخی و جغرافيايی خود از
ارتکاب يکی از بزرگ ترين فجايع تاريخ بشری در قرن ۲۱ نيز ابائی ندارد.
چرا؟ زيرا همچنان به حمايت کانون ها و دولت های ضد آزادی و ضد حقوق
انسانی در اروپا و آمريکا و روسيه و چين متکی ست و اميدوار است که اين
دفعه نيز مثل دفعات گذشته پروندهء تهاجم او به نوار غزه يا جنايت عليه
بشريت و جنايت جنگی عليه مردم بيدفاع فلسطين از برکت حق وتوی آمريکا در
شورای امنيت سازمان ملل و سکوت دولت های دارای حق وتو يعنی روسيه و چين
و فرانسه و انگليس در بايگانی قرارهای متعدد اين شورا در الزام اسرائيل
به تخليهء اراضی اشغالی فلسطين و خودداری از گسترش کلنی های يهودی نشين
در خاک فلسطين مدفون شود.
معمای مصنوعی بودن اسرائيل ودموکرات نبودن دولت آن را بايد در تناقضی
جست و جو کرد که از اين دو مقوله به وجود آمده است. اسرائيل با تکيه به
اسطورهء ماقبل تاريخی ارض موعود و قوم برگزيده خواهان شناختن حق مردم
فلسطين به تأسيس يک دولت مستقل در خاک فلسطين و حق دولت فلسطين بر بيت
المقدس به عنوان پايتخت اين دولت نيست؛ يعنی حتی حاضر به قبول مشروعيتی
که از برکت کشتار شش ميليون يهودی در اروپای هيتلری به دست اروپای
شرمنده و آمريکای زير نفوذ کانون های يهودی و با تجاوز به حق مردم ساکن
فلسطين برای او به وجود آمده است نيز نمی باشد. از سوی ديگر، دولتی که
در تسلط دائمی ايدئولوژی صهيونيسم هدفی جز پيشرفت وجب به وجب در خاک
اشغالی مردم فلسطين و ساختن کلنی های گسترده با سرکوب مردم و ايجاد
انواع موانع برای عبور مردم فلسطين در سرزمين خود ندارد و از اين جهت
به رضايت و رأی مردمی متکی ست که اکثريت آنها از مهاجرين رژيم های
استبدادی هستند چگونه می تواند دولتی دموکرات باشد؟ برای مثال، به همين
آقای ليبرمان وزير خارجهء منونی اسرائيل در دولت محافظه کار افراطی
نتانياهو بسنده کنيم که تا بيست سالگی در جمهوری زير سلطهء روسيهء
شوروی يعنی ملداوی پرورش يافته بود. آقای ليبرمان در اين جمهوری اروپای
شرقی به شغل نگهبانی در جلوی کلوب های شبانه اشتغال داشت. دموکرات بودن
اين وزير خارجه از عنوان حزبی که در اسرائيل ساخته است هويدا است.
عنوان حزب او «اسرائيل بيت نو» (اسرئيل خانهء ما است) است. از برنامهء
حزبی اين وزير دولت دموکرات اين است که يک ميليون و ۴۰۰ هزار فلسطينی
که با تابعيت اسرائيل در اسرائيل سکونت دارند (۲۰ درصد کل جمعيت
اسرائيل) يا بايد «يهوديت اسرائيل» را به رسميت بشناسند يا بايد خاک
اسرائيل را ترک کنند. صرف نظر از آنکه اين جمعيت کثير فلسطينی تابع
دولت اسرائيل در ساختار اجتماعی و اداری و اقتصادی و سياسی اسرائيل به
عنوان ساکنين درجهء دوشناخته می شوند و هرگز از مزايای شهروندی در يک
دولت و کشور مدعی دموکراسی بهره مند نيستند.
چهرهء ساختگی اسرائيل دموکرات را بهتر از اينها می توان در سيستم رأی
گيری در انتخابات که مرحلهء دومی وجود ندارد و نيز در کيفيت ترکيب
سياسی نمايندگی احزاب اسرائيل در پارلمان آن مشاهده کرد که در اين مجلس
دموکرات، نمايندگانی از احزاب مختلف و افراطی ترين گرايش های مذهبی و
غير مذهبی وجود دارد که هرگز به هيچ دولتی که اعتبار قانونی اش پيوسته
و ناچار از ائتلاف با اين احزاب است اجازه نمی دهد که از هدف های اصلی
اسطوره حق قوم برگزيده بر ارض موعود و ايدئولوژی صهيونيسم يعنی تصاحب
سراسری خاک فلسطين تخطی کند. به عنوان مثال هم اکنون در کابينهء
بنيامين نتانياهو که خود مبعوث حزب افراطی دست راستی ليکود است، وزير
امور اراضی يعنی وزير اراضی در کشوری که مرزهايش همچنان نامشخص است
رهبر حزب شاس يعنی حزب افراطی ترين گرايش مذهبی صهيونيستی اسرائيل است.
اين حزب با تعدادی از نمايندگان خود در پارلمان مؤتلف ليکود در دولت
است. فراموش نکنيم که در اسرائيل طلاب مذهبی يا خاخام های آينده از
خدمت سربازی معاف اند.
يکی از تازه ترين و مستندترين دليل در فقدان عناصر دموکراتيک در ساختار
نظام سياسی اسرائيل و دولت های آن اعم از دولت حزب کارگر و يا حزب
ليکود و حزب منشعب آن گواهی سربازان اسرائيلی ست که در هجوم وحشيانهء
ارتش اسرائيل به نوار غزه و مردم بيدفاع و زير محاصره و ممنوع الخروج
آن شرکت داشته اند.
روزنامهء معتبر لوموند در شمارهء پنجشنبه ۱۶ ژوييه ۲۰۰۹ در گزارشی از
گزارشگر خود در اورشليم ميشل بول ريشار منعکس می کند با اين عبارات که:
«برای دومين بار پس از پايان جنگ غزه در ۱۸ ژانويه، سربازان اسرائيلی
روايتی غير رسمی نقل کرده اند از آنچه در فاصلهء ۲۲ روز تهاجم با کشتار
۱۴۱۷ نفر که به قرار منابع فلسطينی، ۹۲۶ نفر آنها مردم غير مسلح بودند
به دور از نگاه خبرنگاران جريان داشته است. در ماه مارس، سربازان
اسرائيلی در گزارش اطلاعاتی به آکادمی نظامی اسحق رابين، روش های قابل
اعتراض را که در عمليات «سرب سخت» از سوی ارتش اسرائيل اعمال شده بود
طرح کرده بودند و اين دفعه ۵۴ گواهی از سوی سازمان «سکوت را بشکنيم»
(Breaking the silence) به امضای سربازان ذخيره و احضارشدگان در ۱۱۰
صفحه منتشر شده است. به گزارش اين سربازان، در آغاز، هدف فقط جلوگيری
از پرتاب راکت به سوی جنوب اسرائيل و به زانو درآوردن جنبش مقاومت
اسلامی (حماس) بود. به قول مايکل سفارد، کارشناس امور دفاع از حقوق
بشر، مضمون اين گواهی ها فاش کنندهء اين مسأله است که قاعده بر عدم
تمايز بين مردم عادی و افراد و مبارزان حماس و محل های تمرکز جمعيت اعم
از زن و مرد و پير و جوان و کودک و نيز بين مسلح و غير مسلح بوده است.
سلاح هايی به کار گرفته شده که هيچ دليلی ندارد که در اماکن پرجمعيت از
آنها استفاده شود؛ به علاوه تخريب کامل و از قبل پيش بينی شدهء بناهای
عمومی و مسکونی که به تأييد همگان رسيده و هيچگونه توجيهی در ضرورت
نيازهای نظامی آن ارائه نشده است.
محتوای گواهی ها حاکی از آن است که اولين نيت ارتش در حمله به نوار غزه
پرهيز حداکثر از امکان تلفات در صفوف سربازان است ولو به قيمت جان مردم
بيگناه. در يک گواهی، اين هدف در مورد گروه گواهی دهنده و دستور
فرمانده گروه چنين منعکس می شود: «يک مو از سرِ سربازان من نبايد کم
شود. من نمی خواهم يک نفر از سربازان من به خاطر شک کردن جان خود را به
خطر اندازد. اگر از موضعی مطمئن نشديد شليک کنيد. اگر شکی داريد بدانيد
که نبايد شکی وجود داشته باشد. به دليل قدرت همه جانبه ای که با همهء
وسايل اعم از زمينی و هوايی از سوی ارتش اسرائيل به کار افتاده بود،
عملاً درگيری و برخوردی وجود نداشت. افراد حماس يا مخفی شدند يا فرار
کردند. در معرکه، تنها مردم عادی بودند که در تله افتاده بودند. نه راه
پس داشتند نه راه پيش. به همين دليل بود که بيشترين تلفات از مردم بود
و ويرانی عظيم از اماکن و ساختمان های عمومی و خصوصی. روبيدن و زير و
زبر کردن يک اصطلاح ملايم برای انهدام نقشه مند و از قبل تصميم گرفته
شده است. برای رفع موانع ديد سربازان و بازکردن فضا، بايد تمامی موانع
پيشرفت تانک ها و زره پوش ها برداشته می شد و به گواهی ناظران، به خاطر
تخريب يک محله به دنبال يک محلهء ديگر با مواد منفجره و بمب و موشک،
مرز محلات از بين رفته است. باغها و باغچه ها و کشتزارها ودرختان زيتون
و سبزيکاری ها از برکت وجود بولدوزرهای معروف و غول آسای D۹ ارتش
اسرائيل با خاک يکسان شده بودند که جاده را برای عبور تانکها صاف می
کردند. در منطقهء محل عمليات ما ديگر سنگی روی سنگ باقی نمانده بود. به
قول يکی از سربازان، منظره شبيه فيلم های دوران جنگ جهانی دوم بود.
برای اجتناب از تلفات و آسيب های روانی ناشی از جنگ دوم لبنان در سال
۲۰۰۶ دربرابر حزب الله، ارتش اسرائيل در نوار غزه مردم بيدفاع را سپر
بلای خود می کرد. به گواهی بسياری از سربازان، مردم عادی را با تهديد
اسلحه مجبور می کردند که به خانه های مظنون داخل شوند تا بتوانند در
صورت وجود افراد مسلح حماس، آنها را نابود کنند. در حالی که گروگان
گيری افراد غير نظامی به صور مختلف از سوی ديوان عالی اسرائيل ممنوع
شده بود، همان طور که در مقدمهء گزارش گفته شده «همهء اين گونه عمليات
که ديروز غيرعادی بود، امروز ديگر به امور عادی تبديل شده است...».
آخر مگر جوهر دموکراسی دولت اسرائيل پرمايه تر از جوهر دموکراسی
آمريکای ژرژ بوش و روسيهء ولاديمير پوتين در گوانتانامو، چه چن و
خداپرستان ولايت صاحب الامر جمهوری اسلامی ست؟
ژوئيه ۲۰۰۹