ققنوس، هنوز دارای صفحات ويژه يی از نوع «تريبون آزاد» نيست؛ و
برای وفادار ماندن به هويّت خود، تا حدودی خود را ناگزير از انتخاب
می بيند.
ققنوس، "وضع موجود" را نمی پذيرد.
هيچ " وضع موجود" ی را.
انسان، چه در هيأت يک عينيّت ملموس، و جه در بی هيأتی يک ايده ی
مجرّد، با نفی "وضع موجود"، آغاز شده است؛ و فاصله ی او از نقطه ی
آغازش تا نقطه ی انجامش را، فاصله یِ او از وضع موجود، تا وضع
پيوسته،ناموجود، تعيين می کند.
"وضع موجود"، مکان در حال دارد. و حال، چيزی به جز يک توهّم ساده
در ميان دست به دست شدن بی وقفه ی لحظه ها نيست.
در حال، ماندن، يعنی به گذشته، تعلّق داشتن.
و همراه زمان رفتن نيز يعنی خود را به زمان تسليم کردن.
بايد يا همچون جزيی از طبيعتِ پيرامون، به شکل گرفتن و تعريف
پذيرفتن، همگام با شتاب طبيعی زمان بسنده کرد، يا خود در پی شکل
دادن به خود، و در پی تعريف خود برآمد، و زمان را پشت سر گذاشت.
در پی شکل دادن به آن خود، و تعريف آن خود، که هميشه بايد باشد و
هيچ وقت نيست.
آن خود که تنها در نفی دائمی "وضع موجود"، شکل می گيرد.
"شکل"ی هميشه بی شکل.
و چون در اين کهکشان شيری، روی زمين، زير آفتاب، انسان با زمان و
مکان و تاريخ و جغراقيای خود، سر و کار دارد، خودِ نوعی و خودِ
جمعی، و خودِ فردی او، در زمان و مکان و تاريخ و جغرافيای او، باهم
و در هم سرشته اند.
ققنوس، که سياست را با انسان اندازه می گيرد، نه انسان را با
سياست، خودآگاهی فردی، در متن خودآگاهی نوعی و خودآگاهی جمعی را،
از نشانه های ورود انسان به مدار عالی ترين مرحله ی رشد می داند؛ و
بنا بر اين، در اين زمينه ی معيّن، درست در نقطه ی مقابل همه ی
جريان های فکری، ايده ئولوژيک، و سياسی يی قرار دارد که همراهان
خود را به نفی هويّت فردی، و به حل شدگی در هويّت جمعی دعوت می
کنند.
در هويّت جمعی محصول نفی و حل شدگی يا مهار خوردگی هويّت فردی،
شايد، شور، فراوان بتوان يافت. امّا، شعور، نه.
ققنوس، به شعور، بيشتر بها می دهد تا به شور !
محمد علی اصفهانی